بابابزرگم داشت تو خواب صداهاي عجيب غريب درمياورد!
خانمم ميگه داره خرناس ميكشه؟
پ ن پ داره كانكت ميشه ولي چون توي محله ما adsl نميدن از dial-up استفاده مي كنه
باز باران با ترانه
میخورد بربام خانه.
خانه ام کو؟؟
خانه ات کو؟؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟
روزهای کودکی کو؟؟
فصل خوب سادگی کو؟؟
یادت آید روز باران
گردش یک روز دیرین!
پس چی شد
کجا رفت خاطرات خوب و شیرین؟؟
در دل آن کوی بن بست،
در دل تو آرزو هست؟؟
کودک خوشحال دیروز،
غرق در غم های دیروز...
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد...
باز باران،باز باران میخورد بر بام خانه!
بی ترانه،بی بهانه
شایدم گم کرده خانه...!!!