بزار يك داستان از صدر اسلام برات بگم..
عمار و ياسر خيلي شكنجه شدن..بعدش ازاد شدن و رفتن پيش پيغمبر..
پيغمبر بهشون گفت چي گفتين؟!
اونا زدن زير گريه..گفت چي شده؟!
گفتن اي پيغمبر مارو ببخش...گفت چرا؟!
گفتن اونقد شكنجه مون دادن كه عنان از كف داديم..گفت چطور؟!
گفتن كه بهمون دستور دادن كه به شما و دين شما و خداي شما فحش بديم و بد و بيراه بگيم..
ما هم گفتيم...
پيغمبر همونجا دستي به سر و رويشون كشيد و گفت هر چه گفتيد خوب كرديد..
اونجا بود كه ايه اي نازل شد ..(يادم نيس شماره ايه چي بود ولي از سوره احزاب بود)
اره داداش..داريم كه خداوند توي قران ميفرمايد:
همانا خداوند يار ياور شكنجه ديدگان است!
تو هم اگر 3 روز زير شكنجه بودي اعتراف ميكردي كه يك مرغ تشريف داري!!!!
عمار و ياسر خيلي شكنجه شدن..بعدش ازاد شدن و رفتن پيش پيغمبر..
پيغمبر بهشون گفت چي گفتين؟!
اونا زدن زير گريه..گفت چي شده؟!
گفتن اي پيغمبر مارو ببخش...گفت چرا؟!
گفتن اونقد شكنجه مون دادن كه عنان از كف داديم..گفت چطور؟!
گفتن كه بهمون دستور دادن كه به شما و دين شما و خداي شما فحش بديم و بد و بيراه بگيم..
ما هم گفتيم...
پيغمبر همونجا دستي به سر و رويشون كشيد و گفت هر چه گفتيد خوب كرديد..
اونجا بود كه ايه اي نازل شد ..(يادم نيس شماره ايه چي بود ولي از سوره احزاب بود)
اره داداش..داريم كه خداوند توي قران ميفرمايد:
همانا خداوند يار ياور شكنجه ديدگان است!
تو هم اگر 3 روز زير شكنجه بودي اعتراف ميكردي كه يك مرغ تشريف داري!!!!