• میدونی وابستگی ما نسبت به هم باعث این موضوعات میشه ها...چون همدیگه رو دوست داریم بالتبع اون، توقع توجه به همو داریم اما گاها ناخواسته درگیر مسائلی میشیم که واقعا وقت نداریم حتی برای خودمون و عدم آگاهی عزیزانمان باعث میشه ازمون دلگیر شن..چون نمیخوایم به هم بی احترامی کنیم این ناراحتیمونو بروز نمیدیم و تو دلمون میمونه....
    خب دیگه معلومه که سایه جون ما هم دیگه ناراحن نیست...
    عزيزكم اونجا كه اتفاقي نيفتاده..طفلي سايه هم از همه دلخوره كه فقط و فقط سوء تفاهمه...منم از هيچي خبر ندارم محسن گاه بهم ميگه چه اتفاقات جديدي افتاده...سايه بايد باوركنه اينجا همه همديگرو دوس داريم..كسي قصد بي احترامي نداره...
    عزيز دلم من بايد برم ولي تو آشتي دادن پايه ام....ان وقت ندارم..دوست دارم..بوس بوسي..
    واقعا؟ چرا؟‌اونا كه خيلي ماهن..جريان چي بوده.نه ديگه اينجا نبايد كسي با كسي قهر كنه...
    فرزانه اينجا چه خبره؟
    چرا همه افسرده ان..سما حرفاش سوز داره..بيسان دردودل داره..سايه دلگيره..سارا هم ميگفت محسن مشكوكه...چيزي شده من نبودم؟
    سلام جوني..اتفاقا ناراحت شدم چرا بدون باي رفتي؟ هي همه معطل ميكدن آخر خودم رك و راست به فرشته گفتم قرار شد فكراش بكنه بهمون جواب بده..ولي محسن بايد آدم شه ها....چوه تازه وارده نميشههميطوكه با ميحفه با اون بحفه..
    صفحم چطوره نظر بده..
    همین شما ها بهش رو دادین که اینجور میکنه بذار یکم تنهایی بکشه
    پس بريم سر اصل مطلب تو يه جمع بندي بده از داستان قبلي كه همه بخونن فرشته هم بفهمه بعد بگو حالا بايد يكي مادرشون بشه مستقيم اسم نبر تا بيايم اوكيش كنم بزار امشب تموم شه همه چي
    خب شاكينشه يهو..تازه وارده زده نشه از باشگاه؟ تو جمع نگيم گناه داره
    سلام آبجی میگم من گشنمه تخمرغ دارم میخورم.میرم زودی میاما 5 مین دیگه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا