فوق العاده بود. مرسی آرش جان ...
-
مرسی
دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...
آرام آنها را ورق زد ...
صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...
کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !
بادی وزید ...
برگها به سرعت ورق خوردند ...
مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...
و او غرق در اوهام دنیا
رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...
....
خدایی دید ...
نوری دید ...
تسبیح... گل...پرنده...درخت...
و حالا اشرف مخلوقات : انسان !
اشرفی که کنار ادات ایمان
گل...پرنده ... درخت
احساس حقارت می کرد !
...
باران بارید ...
خاطراتش را شست و با خود برد !
او ماند ...
بغض ماند ...
تنهایی ماند ...
و
نوری که در خاطراتش گم شد ...!
NasibeH
متاسفم...همش حقيقته ....تلخ چون زهر....زهري كشنده كه سالهاست ذره ذره ميچشم
عیدت مبارک ...
امیدوارم توی این روز قشنگ دعاهای خوبت مستجاب بشه ...
.
.
.
التماس دعا ...
سلام
خداروشكر كه مشكلي براي خودتون پيش نيومده...كمي نگرانتون بودم.
ايشالا كه هميشه در تلاش و تكاپو باشيد.
اختيار داريد عزيز...شما واسه ما عزيز و گرامي هستيد..اين چه حرفيه.
براتون هميشه آرزوي سلامتي و تندرستي و بهروزي دارم.
شاد باشي عزيز
آرش جان..كجايي عزيز..
حضورتون كمرنگ شده ...خداي ناكرده اتفاقي نيفتاده؟؟
خنده هایم شکلاتی شده اند ... زیادی خالص ... تلخ !
می دانی ، هوای بهشت به سرم زده است ...
غمی که مرا فرا خواهد گرفت
وقتی بوی گل هایش نفس هایم را آلوده باشند ...
و من بغض خواهم کرد
و غرق در لذت خواهم شد ...
می گویند
آدمی به خدا نزدیک است ...
بسیار نزدیک ...
هر گاه که اندوهگین باشد ...
هرگاه به شدت اندوهگین باشد ...!
سپاس :gol:
ورق می خوریم
همچون دفتری کهنه در باد ...
و برگ هایمان در خاک گم می شوند ...
و با باد همسفر
و در آب جاری ...
و روزی خواهد رسید
که دیگر برگی بر این دفتر نخواهد ماند ...
و آن روز دانه های درشت کلمات
از هیچ متولد خواهند شد ...!
متشكرم عزيز شما خيلي لطف داريد...منم براتون آرزوي خوشبختي و سعادت ميكنم...سلامت باشيد و دلخوش
در ضمن عيدتون هم مبارك [IMG]
[IMG]
آره شادی رو هم بلدم :دی
عیدت مبارک ...
خواهش ميكنم عزيز جزو وظايف بنده است.
شما محبت داريد.
آرش جان معذرت ميخوام
يكي از قوانين سايت اين است كه مطلبي رو در دو جا تكراري نگذاريم...چندتا از مطالب شما هم در دست نوشته ثبت شده و هم در ..يك خط براي كسي كه دوستش داري...
يكي رو به ميل خودتون حذف كنيد ...اگر كمكي هم خواستيد بنده در خدمتم.
متشكرم عزيز...
كاملا مشهود بود...به بنده افتخار داديد واقعا لذت بردم...البته تمامي نوشته هاي شما واقعا هنرمندانه هستند و چون از دل بر ميايند لاجرم بر دل مينشينند
پس شما هم مثل من بداهه نويس هستيد...من هم پشت نوشته هام حتي يك ثانيه هم تامل ندارم...اما هيچوقت هم از نوشته هام پشيمون نميشم..چون در لحظه احساسشون ميكنم و مينويسم ..حتي بدون يكبار خوندن.
واقعا عاليه عزيز ...دست مريزاد.
سلام آرش جان
دست نوشته ها جايي براي درد دلهاي روزانه...يعني اتفاقي توي همين امروز يا روزهاي گذشته اما نه خيلي دور برات اتفاق افتاده...كه با مايه احساس دروني خودت همراه شده باشه و تلنگري به روحت خورده باشه.
در واقع يه حال و هواي دروني رو به توصيف ميكشه.
متنهاي شما هم هيچ مشكلي نداره ...اگه داشت خودم منتقلشون ميكردم...
فقط بايد از قلم خودتون باشه...كه حدس من هم همين بود..درسته؟
خیلی ممنون از لطفتون...
نوشته هاتون خیلی دلنشینن...
احسنت
چشم تبسم یادم هست :دی
میبینم حتما ...
مرسی... خیلی قشنگ بود.
پیداست که اهل قلم هستید...
سلام آرش جان
سپاسگذارم ..اما زياد متوجه منظورتون از پيامي كه برام گذاشته بوديد نشدم...اما از احساس زيبايي كه درونش بود لذت بردم...ممنونم.
نه !
شکايت نکن
کوه هم که باشد
گاهي
دم غروب که مي شود
انگار دلش مي لرزد ...
به خدا قسم
اصلا انگار طور ديگري ست !
انگار ايستاده مي افتد
ايستاده مي گريد
و ايستاده مي ميرد ...
پس گلايه نکن !
...
از تو چه پنهان
با تمام بي پناهي ام
گاهي ايستاده
در پس همين وجود
در پس همين خنده هاي سرد
در پس همين گريه هاي گرم
هي مي ميرم و زنده مي شوم !
...
سخت است
صبور باشي ...
و در حجم اين سکوت
نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
پرواز
مرغ دریا بادبان هاب بلندش را
در مسیر باد می افراشت!
سینه می سایید بر موج هوا،
آنگونه خوش و زیبا
که گفتی آسمان را آب می پنداشت!
(فریدون مشیری)
ممنونم از عکس زیباتون -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
