arashpak

• 

  دزيره

• Dec 20, 2009

سلام
بله نوشتن رمان الكي نيست ولي وقتي تمام بشه آدم حس مي كنه يه موجود زنده رو به دنيا آورده به نظر من شما استعدادش رو داريد

• 

  sun_girl

• Dec 20, 2009

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1455727#post1455727

• 

  گلابتون

• Dec 19, 2009

آرش جان سلام
جستار شما تاييد شد عزيز...بسم الله

• 

  دزيره

• Dec 19, 2009

چه جالب حس ميكنم قدرت نويسندگي داريد به نظرم حتي اگر بخوايد ميتونيد رمان بنويسيد كاش من هم ميتونستم اين طور مطلب بنويسم (آخه تو ذهنم يه داستان هست كه دلم مي خواست اون رو به رشته تحرير در بيارم ولي......)

• 

  گلابتون

• Dec 17, 2009

سلام آرش جان
اختيار داري عزيز حتما اينطور صلاح ديديد كه عمل كرديد منم به عملكرد شما احترام ميذارم خوبم.
اما به بنده هم كمي حق بديد ..اگه نگاهي اجمالي به سراتاسر تالار بفرماييد ميبيند كه ديگه براي پيدا كردن محتوا بايد ذره بين به دست گرفت...همش شده شعرهاي عاشقانه و عارفانه...متاسفانه هر كس ...با يك قطعه شعر شده مفتح يك تاپيك ...اينجوري باشه كه ميشه هزاران هزار تاپيك ايجاد كرد كه هيچ تعقلي و تفكري در پس پرده نداره...معذرت ميخوام از اينهمه سختگيري
اما به مجرد اينكه دوستان كمي ناظم نظم بشوند حتما اين مقرارت سهل الوصول تر خواهد شد.

درضمن منتظر ايجاد جستار شما هستم عزيز..چون چندين درخواست ديگه هم مبني بر موضوع مطرحي شما داشتم. بسم الله عزيز.

پيشاپيش يلداتون مبارك ...لبخندتان هميشگي [IMG]

• 

  tirana65

• Dec 17, 2009

میاین به من رأی بدین؟:smile:
http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=136084

• 

  دزيره

• Dec 17, 2009

سلام من متوجه نميشم بايد كجا اون مطلب شما رو بخونم توي كدوم تالار ببخشيد من ناشي هستم
لطفا بهم بگيد

• 

  Amir_Ans

• Dec 16, 2009

http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=136084&page=19

• 

  گلابتون

• Dec 16, 2009

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=28828&highlight=%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8&page=71

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=28828&highlight=%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8&page=39

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=384677&highlight=%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8#post384677

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=271208&highlight=%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8#post271208

:gol:

• 

  MEMOL...

• Dec 15, 2009

به خودم امیدوار شدم :دی

مرسی آرش جان ... چشمات قشنگ میبینه

• 

  sun_girl

• Dec 15, 2009

با اجازتون من دیگه دارم میرم... امشب از مصاحبتتون خیلی خوشحال شدم
شب خوش

• 

  sun_girl

• Dec 15, 2009

وای برا منه
مرسی، مثل همیشه لطف دارید

اما چه جالب، من فکر نمی کردم کسی که تا حالا نگاری دلش رو نبرده بتونه به این خوبی توصیف کنه، فقط این نوشته تون رو نمی گم کلاً گفتم...
بازم متشکرم

• 

  sun_girl

• Dec 15, 2009

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1440033#post1440033

• 

  sun_girl

• Dec 15, 2009

ممنونم لطف دارید ... ولی اون که مال شما نیست که تقدیم من می کنید...
مال همونیه که براش نوشتید
من به خوندنش بسنده میکنم ... خیلی قشنگ

• 

  sun_girl

• Dec 15, 2009

گفتی دوست میداریم
گفتم به اندازه تمام انچه دیده ای می بینی وخواهی دید
چشم هایش رابست وگفت یعنی چقدر ؟
گفتم یعنی بیشتر از انچه ندیده ای نمی بینی و نخواهی دید
چشم هایش را که گشود فهمیدم به اندازه نگاهش دوست میدارمش


این متنتون خیلی قشنگ... خیلی

• 

  sun_girl

• Dec 14, 2009

مرسی شما لطف دارید، منم خوشحال شدم

• 

  sun_girl

• Dec 14, 2009

سلام آقا آرش
خوبید؟

• 

  MEG

• Dec 14, 2009

http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=136084
مسابقه بهترین اواتار........اگه بنده را قابل دونستین به من رای بدین

• 

  MEMOL...

• Dec 14, 2009

عمريست

دريا...دريا...باران

به خورد تو داده اند

و تو

هنوز جنگل نشده ای !

وقتی سرنوشت تو: کوير است

حتی آسمان هم

در برنامه ی آتی

اعتباری برای رویش تو تخصيص

نمی دهد ...!!!


فرشته مه نگار

• 

  samaneh66

• Dec 14, 2009

• 

  samaneh66

• Dec 14, 2009

http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=136029

• 

  گلابتون

• Dec 13, 2009

خواهش ميكنم عزيزجان
قابل شما رو نداره
ممنون از متن زيبا و دلنشينتون

چشمها را شستيم و جور ديگر ديديم ...فايده ايي نداشت
دلها را بشوييم شايد ...توانستيم ...آنچه بايد ببينيم.

• 

  گلابتون

• Dec 11, 2009

• 

  MEMOL...

• Dec 10, 2009

• 

  MEMOL...

• Dec 10, 2009

گریزی نیست ...

همیشه بی آنکه بخواهی

اتفاق خودش را می اندازد

وسط زندگی ات !

بعد هم می رود

تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

با ذهنی که مدام تکرار می کند:

"حالا که اتفاقی نیفتاده

دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

به قول خودش

فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

می روم با یک آرزو

کاش هیچ وقت نمی گفتم:

کاش ...


س.بارانی

• 

  sun_girl

• Dec 9, 2009

سپاس

• 

  samaneh66

• Dec 9, 2009

ممنونم خیلی زیبا بودنند

• 

  samaneh66

• Dec 9, 2009

• 

  samaneh66

• Dec 9, 2009

از گل واشده در دورترین بوته خاک به تو ای دوست سلام
حالت ایا خوب است ؟
روزگارت ابیست ؟
همه اینجا خوبند
نی لبک می خواند
قاصدک می رقصد
باد عاشق شده است
فکر من باش که من فکر توام

• 

  گلابتون

• Dec 9, 2009

سلام آرش جان
ممنونم عزيز واقعا متن زيبا و دلنشيني بود..سپاسگذارم عزيز...بي نهايت.
اما واقعا پنجره زود چشماشو بست...خيلي زود