ARAMESH
پسندها
5,706

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من کی سوادمو به رخت کشیدم:cry:
    حالا شاید اشتباه تایپی بوده:D
    باشه بازم میگم:w05::w18:
    نخیر
    شما بی سواد شدی:Dا
    اگر اون "ی" بیاد وزن مصراع اول سنگین تر میشه و با مصراع دوم جور نمیشه
    اون هم در جان ما هست اگر بشه جانمان که وزن غزل اصلا" به هم میریزه
    خوشحالم خوشتان آمد
    ...فدات....
    ای جان....نه بابا صحبت کردن با تو کلی هم به ادم انرژی میده....[IMG]..دیگه از این حرفا نزن....
    ارامشی ممنونم
    منتظر باشی ها تا 5 بهمن....
    نیام ببینم نیستی....[IMG]
    بعدی پنج شنبه است
    باورت میشم یک هفتم دانشگاه امتحان داشتن
    یعنی حدود 1000 نفر
    دعا کن واسم
    اره دیگه...من اسطوره معرفتم...
    ممنونم ..خوبم....
    ای گفتی..دارم ثانیه هارو میشمارم که این روزا تموم بشه..
    یادته...
    چقدر خوب بود...همه با هم.....
    من که 5 بهمن خلاص میشم....
    ارامشیییییییی دعا کن...خوب بشم....منم دعا میکنم ....
    قربون تو مهربون بشم من....
    خوشحال شدم[IMG]
    سلام آرامش جان ممنونم...لطف داري عزيزم
    بد نيست...چندان فرقي نكرده..اما حال عموميش خيلي بهتره خداروشكر...خودم هم بد نيستم...همچنان مشكل قبلي.
    سلام متوجه نشدم منظورتو!!!!!
    خنگ شدم :)
    خاله پیام های منتظر تایید بازدید کنندگان صفحه خو ای یعنی چه!!!!! (با لهجه) چون گفتی ازت بپرسم دارم میپرسما وگرنه میدونی که من بلدم!!!!!
    :)
    دوباره يه كوچولو دير اومدم
    به خاطر سمينارت؟5شنبه س؟
    كجاي كاري خوب پيش ميره؟
    تونستنشو كه فكر نكنم[IMG]ولي سعي كردن ضرر نداره.
    تو مي توني [IMG]
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
    آراااااااااام
    اومدم بگم انقدر تو سايت موندم تا بياي اما نيومدي كه:(
    بعد يهو ديدم زده آخرين فعاليت يه ساعت پيش:eek::eek:
    پس چرا من نديدمت!!:surprised:
    اهان باز شد ...:Dببین برات چی نوشتم ...:redface:
    بیخوابی دیگه ...ولی اره فردا باید 6 بلند شم :confused: باشه دیگه جمع و جور بکنیم بریم...بریم گوسفندهارو بشماریم شاید فرجی بشه .......
    ارامش بیخوابی به سرم زده ...چیکار کنم ؟؟؟ الان 10 دقیقس منتظرم پیغامت برا باز شه .....هنوزه که منتظرم ....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا