anise b
پسندها
3,991

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من مشت محکمی هستم بر دهان آمریکا:D
    هر که از ما نیست بر ماست هرکه بر ماست بر علیه ماست.هرکه بر علیه ماست از بچه محلامون نیس.هرکی بچه محل بچه اون کی محله.بچه های اون یکی محل از خودمونن:confused::D
    شب عالی متعاالی.من برم به عنوان میان برنامه درسی هم بخونم:biggrin:
    (abc)
    faghat to mimani ke tasvirat dar zehn nahofte ast.
    az khaterat migoyam
    az to sokhan migoyam
    az daste to
    az chashm hayat
    az negahe garme to
    az harf haye to:
    ke bejoz sokot nagofti
    .
    harfi nagofte mand, va zolmate gham sarmaye id ra ba daste tanha misorod baraye to
    نه اتفاقا خیلی هم استقبال کرد:biggrin:گف اگه بازم ازین پیشنهادا داشتی بهم بگو من آماده هرگونه پیشنهاد خلاقانه هستم:D
    استاد مااایییییی:biggrin:
    تااازه من بهش یه چیز جالب پیشنهاد دادم:Dگفتم برو به انیس بگو :آب دماغتیم..آنتی هیستامین بخور فنااا شیم:biggrin:
    حتی کسایی که عصیان فروغ رو نخوندن نمیتونن ازش جدا باشن چه برسه که بخونیش و بخوای ازش جدا شی!!
    :smile: نه اون خیلی زوم بود خوشم نمیومد.. این دورتره بهتره تازه بهارم هست...
    یه تاپیک گذتاشتم درباره سیزده بدر... بعد آواتارم و عوض کردم:smile:
    عزیزم عصیان فروغه... نشد یه جا با هم بفرستم.. باید از آخر به اول میفرستادم حالا خودت از آخر به اول بخون ... خواهش میکنم.. خوبی؟
    چرا همگان را نبخشم
    چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را،
    من که فراموش خواهم کرد
    نشانی خانه‌ام
    چهره‌ی کودکم
    و تلفظ نامم را از دهانت، و شعله که بر باد خواهد رفت.
    تو چه هستی ای همه هستی ما از تو ؟ تو چه هستی ، جز دو دست گرم در بازی؟ دیگران در کار گل مشغول و تو در گل/می دمی - تا بندهء سر گشته ای سازی تو چه هستی، ای همه هستی ما از تو جز یکی سدی به راه جستجوی ما گاه در چنگال خشمت میفشاریمان گاه می آیی و می خندی به روی ما تو چه هستی ؟ بندهء نام و جلال خویش دیده در آینهء دنیا جمال خویش هر دم این آینه را گردانده تا بهتر بنگرد در جلوه های بی زوال خویش برق چشمان سرابی، رنگ نیرنگی شیرهء شب های شومی، ظلمت گوری شاید آن خفاش پیر خفته ای کز خشم تشنه سرخی خونی، دشمن نوری خود پرستی تو، خدایا، خود پرستی تو کفر می گویم، تو خارم کن، تو خاکم کن با هزاران ننگ آلودی مرا اما گر خدایی -در دلم بنشین و پاکم کن لحظه ای بگذر ز ما بگذار خود باشیم بعد از آن ما رابسوزان تا ز «خود» سوزیم بعد از آن یا اشک، یا لبخند، یا فریاد فرصتی تا توشه ره را بیندوزیم
    مؤمنان بی گناه پارسا خو را آن گناه تلخ وسوزانی که در راهش جان ما را شوق وصلی و شتابی بود در بهشت ناگهان نام دگر بگرفت در بهشت، بارالها، خود ثوابی بود هر چه داریم از تو داریم، ای که خود گفتی مهر من دریا و خشمم همچو طوفانست هر که را من خواهم او را تیره دل سازم هر که را من برگزینم، پاک دامانست .» پس دگر ما را چه حاصل زین عبث کوشش تا درون غرفه های عاج ره یابیم یا برانی یا بخوانی ، میل میل تست ما ز فرمانت خدایا رخ نمی تابیم
    تو بزن بر نام شومم داغ زشتی را چیست این افسانهء رنگین عطرآلود ؟ چیست این رویای جادوبار سحر آمیز؟ کیستند این حوریان، این خوشه های نور ؟ جامه هاشان از حریر نازک پرهیز کوزه ها در دست و بر آن ساق های نرم لرزش موج خیال انگیز دامان ها می خرامند از دری بر درگهی آرام سینه هاشان خفته در آغوش مرجانها آب ها پاکیزه تر از قطره های اشک
    نهرها بر سبزه های تازه لغزیده میوه ها چون دانه های روشن یاقوت گاه چیده، گاه بر هر شاخه ناچیده سبز خطانی سرا پا لطف و زیبایی ساقیان بزم و رهزن های گنج دل حسنشان جاوید و چشمان بهشتی ها گاه بر آنان گهی بر حوریان مایل قصر ها دیوارهاشان مرمر مواج تخت ها، بر پایه هاشان دانهء الماس پرده ها چون بالهایی از حریر سبز از فضاها می ترواد عطر تند یاس ما در اینجا خاک پای باده و معشوق ناممان میخوارگان راندهء رسوا تو در آن دنیا می و معشوق می بخشی
    بارالها، باز هم دست تو در کارست/از چه می گویی که کاری ناروا کردیم؟ در کنار چشمه های سلسبیل تو ما نمی خواهیم آن خواب طلایی را سایه های سدر و طوبی ز آن خوبان باد بر تو بخشیدیم این لطف خدایی را حافظ، آن پیری که دریا بود و دنیا بود بر «جوی» بفروخت این باغ بهشتی را من که باشم تا به جامی نگذرم از آن ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا