صداقت ،آخر ِ سر کار دست ِ آدم می دهد..
آخرش به دروغگویی و هوسبازی متهم می شوی..
آنوقت عزیزترینت تکه هایت را دانه دانه می شکند و گوشه ای می اندازد..
تو
در تنهاییت
تکه هایت را جمع می کنی ک ِ به هم بچسبانی..
اما
نمیشود..
چیزی پودر شده که پیدا شدنی نیست..
مژگان.......نمی خوام بره......نمی تونم......
خودشم دو دل شده.خیلی ناراحته..... ولی داداشش اون ور همه ی کاراشو جور کرده شاید اگه جفتمون آزاد قبول شیم بمونه.... گفته بود شهریور میره اما چند روز پیش گفت بعد امتحانا میره......منم دارم ذره ذره.......
مرسی نفسِ من...زنده باشی انیسِ ناز دلم...یادم رفت خدافظی کنم برگشتم. یه دفعه دلم گرفت. این روزا همش همینم. تو رو خدا دعا کن واسم....
love youuuuuuuuuuu