از سرنوشت غمگین مباش!
چه بسا کفتارهایی بر روی اجساد شیرهای جنگل سبز رقصیدند؛
شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند...
ولی نمی دانستند شیر؛ شیر می ماند و کفتار؛ کفتار؛
حتی با قلاده های طلا!!!
اوخی...در هر حال ببخشید گلم...خوشحال شدم از هم صحبتیت...
سیر هم که نمیشم اما چه کنم که کلاس کله سحر دست و پای ما رو بسته...
شبت بخیر عزیزم...روز خوبی داشته باشی...