Recent content by anahita shams

  1. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
  2. anahita shams

    كوي دوست

    گلوی مرغ سحر را بریده اند و هنوز در این شط شفق آواز سرخ او جاریست ... هوشنگ ابتهاج
  3. anahita shams

    گفت و گوهای خودمانی بچه های IT

    سلام حاج آقا پاكر.خيلي لطف كردي .عالي بود .ممنون خوشحاليم كه بالاخره تشريف آورديد .
  4. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    ميان مهربانان کی توان گفت که يار ما چنين گفت و چنان کرد عدو با جان حافظ آن نکردی که تير چشم آن ابروکمان کرد
  5. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم
  6. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    تاهمسفرم عشق است در جاده تنهايي از دست نخواهم داد دامان شكيبايي تا من به تو دل دادم افسانه شده يادم چون حافظ و مولانا در رندي و شيدايي
  7. anahita shams

    كوي دوست

    آتشی در سـینه دارم جاودانی عمر من مرگیست نامش زندگانی رحمتی کن کز غمت جان می‌سپارم بیش از این من طاقت هجران ندارم کی نهی بر سـرم پای ای پری از وفاداری شد تمام اشک من بس در غمت کرده‌ام زاری نوگلی زیبا بود حسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی نا پسندیده بود دل شکستن رشته‌ی الفت و یاری...
  8. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    دانمت که بر سـرم گذر کنی به‌رحمـت اما آن زمان که بر کشد گیاه غـم سـر از مزارم
  9. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
  10. anahita shams

    كوي دوست

    نه دل مفتون دلبندي نه جان مدهوش دلخواهي نه بر مژگان من اشكي نه بر لب‌هاي من آهي نه جان بي‌نصيبم را پيامي از دلارامي نه شام بي‌فروغم را نشاني از سحرگاهي نيابد محفلم گرمي نه از شمعي نه از جمعي ندارد خاطرم الفت نه با مهري نه با ماهي بديدار اجل باشد اگر شادي كنم روزي به بخت واژگون باشد اگر خندان...
  11. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    تو آن نوری که با موسی همی‌گفت خدایم من خدایم من خدایم بگفتم شمس تبریزی کیی گفت شمایم من شمایم من شمایم
  12. anahita shams

    مشاعرۀ سنّتی

    هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
  13. anahita shams

    داداشي جونم ما چاكريم .....چرا يهو رفتي ؟

    داداشي جونم ما چاكريم .....چرا يهو رفتي ؟
  14. anahita shams

    هييي روزگار ....بخشش از بزرگتراست چه كنيم ديگه ......يه دل نازك دارم ديگه

    هييي روزگار ....بخشش از بزرگتراست چه كنيم ديگه ......يه دل نازك دارم ديگه
  15. anahita shams

    برو قربونت ....فلن دارم تا ميتونم جرم ميذارم گردنش تا ببينيم بعدا با هم .....آره ديگه .......

    برو قربونت ....فلن دارم تا ميتونم جرم ميذارم گردنش تا ببينيم بعدا با هم .....آره ديگه .......
بالا