"ALIREZA & M"
پسندها
2,908

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • همه یه روزی میان و یه روزی میرن...میدونم دوست خوبی براتون نبودم....حلالم کنید...خدانگهدار همتون:w30:
    یادت باشد؛

    من اینجا،

    کنار همین رویاهای زودگذر،

    به انتظار آمدن تو،

    خط های سفید جاده را می شمارم …!
    تـــ♥ـــو ڪـہ غـــریبــــہ نیستـــے !

    כیگـــر نمیتـــــوانـــم פֿـــوכم را بـہ

    آטּ راهـے بـــزنـــم ڪـہ نمیــכانـــم ڪــجــاستـــــــ !

    כلــــم همــــاטּ راهـے را مے פֿــــواهـــכ

    ڪـہ تــــ♥ـــو כر امتـــכاכش ایستــــاכه بــاشـے! ...

    فروغی چه زیبا میگفت
    :
    اگر یاد کسی هستیم این هنـر اوست ، نه هنـر ما ...!

    چقـدر زیبـاست کسـی را دوسـ♥ــت بـداریـم

    نـه برای نیــاز ...

    نـه از روی اجبــار ...

    و نـه از روی تنهایـی ...

    فقـط بـرای اینـکه ارزشـش را دارد ♥


    نذر کرده ام
    یک روزی که خوشحال تر بودم
    بیایم و بنویسم که
    زندگی را باید با لذت خورد
    که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
    و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .

    یک روزی که خوشحال تر بودم
    می آیم و می نویسم که
    " این نیز بگذرد "

    مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
    آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.

    یک روزی که خوشحال تر بودم
    یک نقاشی از پاییز میگذارم ،
    که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست

    زندگی پاییز هم می شود ،
    رنگارنگ ، از همه رنگ ، بخر و ببر!

    یک روزی که خوشحال تر بودم
    نذرم را ادا می کنم

    تا روزهایی مثل حالا
    که خستگی و ناتوانی
    لای دست و پایم پیچیده است
    بخوانمشان و یادم بیاید که

    هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
    و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.

    خورشیـــد اسفنــــد مـاه طلــــــــــــــوع کـرد

    و در واپسیـــــــــــــــن دقــایقَـش

    بــاز کســی رفتـــــــــــــ

    هنــوز نرفتــــــــــــــــــــه بود


    دلــــــــــــــــــــــــــم برایـش تنـگ شـده اسـت

    بــــــــــــــرادرم !

    خــدای ِ دلتنگـــی ها پشــت و پنــاهت

    پروردگـــارا ...

    با یکــــــ دنیــا پُــر از دلتنگـــی

    با یکــــــــ انتظــــــار پُر از اشـــــــــــــــک

    و با یکـــــــــ آرزو پُــر از آرامــش

    رفیقم را

    به دســـــــــــــــت های مهربــان تـــ ــ ــــ ــــو می سپـــارم

    در تمــامی لحظــه های ِ " خدمتــش " نگهــدارش بــاش

    تاريخ
    عشق هاي زيادي را
    بلعيد
    زنان زيادي
    كه دامنشان جوانه زد
    بي حضور ردي از عشق
    تنها رسالتشان اين بود
    تربيت درختاني
    در دلِ جنگل
    من اگر دو نفر بودم
    يكي به بالاي كوه مي رفتم
    براي پرندگان بيمارستاني مي ساختم
    يكي به زير آب ها
    كه مرواريد ها را از تنهايي در بياورم
    من اگر سه نفر بودم
    يكي را به جنگ مي فرستادم
    پاهاي من از تعداد مين ها كم مي كرد
    سر و سينه ام بخشي از گلوله ها را
    يكي كنار مادرم
    دلش را از دلشوره اش دور مي كردم
    وديگري را در غاري براي هر چه دل اش خواست پياده
    من اگر چهار نفر بودم.......
    من اگر پنج..........

    يك نفرم و تنها كنار تو ...

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا