واي واي سونيا يه چيزي...نميدوني كه..
امروز رفتم بودم عالي قاپو...نزديكه بقعه..
داشتن واسه تور رايگان اردبيل گردي ثبت نام ميكردن،نگا ميكردن به حرف زدنش هر كي بدون لهجه فارسي بلد بود اونو ميبردن توره رايگان هر كي لهجش بي ريخت بودو تابلو بود بهش ميگفتن تو مسافر نيستيو اونو نميبردن

يه دوسته ما هم رفت كه ثبت نام كنه لهجش از بس بي ريخت بود زودي فهميدنو،انداختنش بيرون

اومده بود بهم ميگفت نكبتا فهميدن مسافر نيستمو نبردنم،من كلي بهش ميخنديدم اونم همش اين شكلكو واسم ميذاشت

اما يه فايده اي هم داشت..اونجا فك كنم نزديكه بقعه احسان(نذري:دي) ميدادن...وقتي داشت ميومد احسان گرفته بود كه اين احسانم كلي ماجرا داره كه وقتي اومدي بعدا ماجراهاشو برات تعريف ميكنم تا كلي بخنديم سونيا
واي واي واي تو عمرم اينقد تايپ نكرده بودم...ببين آزار دادنت چقد لذت بخشه من اينكارو كردم
