یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کاش باورم میشد
    دنیا
    با تمام شلوغی
    با تمام تنهایی
    با تمام بی کسی
    حرم توست
    تو تنها نمی گذاری
    دستان خالی
    چشمان گریان
    و قلب رنجور
    کودک بی کسی را
    که چشم به گنبد نورانیت دوخته.
    دنیا حرم توست
    ومن همان کودک
    بر جانم ببار تا سحر
    تا اواز گلدسته. ها بیدار باشم
    مست شوم
    مرا گم کن مرا در خودد گم کن
    گم شدن در قلب بی مرز تو همان پیدایش شیدایست.:gol:
    کاش کودکی بودم
    حیران و خوش و رها در حرمت
    با باوری عظیم و عمیق
    که تو
    همواره در کنارم هستی

    کاش
    این گمگشتگی را در حرم تو میافتم
    کاش باورم میشد
    دنیا
    با تمام شلوغی
    با تمام تنهایی
    با تمام بی کسی
    حرم توست
    تو تنها نمی گذاری
    دستان خالی
    چشمان گریان
    و قلب رنجور
    کودک بی کسی را
    که چشم به گنبد نورانیت دوخته.
    دنیا حرم توست
    ومن همان کودک
    بر جانم ببار تا سحر
    تا اواز گلدسته. ها بیدار باشم
    مست شوم
    مرا گم کن مرا در خودد گم کن
    گم شدن در قلب بی مرز تو همان پیدایش شیدایست.
    خخخ خوبم خداروشکر.توچ خبرا؟ کارت چی شدبرادر مسلمان..?
    من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

    و ندایی که به من می گوید :

    « گر چه شب تاریک است

    دل قوی دار

    سحر نزدیک است»


    "حمید مصدق"
    اینکه ما به دیگران
    جرات‌ فکرهای نداشته
    حرف های نزده
    و کارهای نکرده اشان را بدهیم‌
    ستودنی است
    اما
    ما هرگز اجازه نداریم
    جرات کاری اشتباه را
    در اندیشه یا جان کسی
    بیاندازیم‌و تشویقش کنیم
    ممنون
    دیگه ی جوری پیداش کنید :دی
    نخیر همون فقد:دی
    سلام خوبید؟
    یهویی یادم افتاد ک برای جبران اون ویدیویی بود ک در مورد پدر بود ازتون خواسته بودم ک اهنگ متنشو پیدا کنید واسمااااااا
    خواستم یاد اوری کنم :دی
    صدا کن مرا
    صدای تو ی خوب است
    برای انکه خواب را به بیداری ترجیح می دهد
    برای انکه در حجمه رویا ها غرق شده
    برای انکه قرار صبحگاهیش را از خاطر برده
    ببین
    همین یک صدای تو اوای تو
    چگونه
    تا ابد اگاه و بیدارش می کند
    کاش
    می دانستی
    گاهی
    جادوی کلمات تو
    برای مردی که
    در پاکی و تنهایی به سرمی‌برد
    چقدر ویرانگر است
    کاش میدانستی
    کاش
    .
    ..
    ‌..‌.
    خدایا
    خسته ام
    به من
    صبر کردن را بیاموز
    به من ازاد بودن
    انسان ماندن را بیاموز
    میان دو واژه
    نوشته بود محبوب
    واژه ها را کنار زدم
    به محبوب رسیدم
    گفتم
    تو محبوبی
    گفت
    اری
    گفتم
    پس تو هم نمی مانی می روی
    روی برگرداند
    تلخ شد
    میان واژه های بعدی
    محبوب هایی بودند
    که ماندنی نبودند
    هر محبوبی اسیر واژه ای
    و در دل هر واژه ایی محبوبی
    من هم قلمی کند
    و
    پیر
    که دم به دم سرگردان واژگان و محبوب ها
    دیوانه خراب خواب
    تا وقتی از نتیجه ی کاری مطمین نشده اید
    هرگز
    جرات انجام دادن ان کار را به دیگران ندهید
    جرات اشتباه کردن
    و بخشیدن این جرات به دیگران
    یا از سر خود خواهی پنهان و
    یا از جهل عظیم است که در رفتار ادمی نمایان است
    من
    تو

    ما


    می بافم به هم
    کلاف کلماتم را
    از کلافی سردرگم
    تا دست کشی گرم
    دستانم را برای تو اوردم
    پس نزن
    بگذار
    اینبار دل حاکم باشد
    آتی
    آتی کمتر برو
    این که بری و نباشی
    این هیچ چیز و درست نمی کنه
    دیوونه
    به من می گی دیوونه
    خواب دیدم
    تو باغچه یه درخت کاشتم
    درخت گرفت رشد کرد
    اما
    خاک ترک برداشت فقیر شد
    اتی
    اینا تعبیرش چیه
    اتی
    یه مرغ عشق داشتم
    هر روز صبح برام می خوند
    خیلی دوسش داشتم
    هنوط صداش تو خونه هست
    دلم براش گرفت
    تنها بود
    یه مرغ عشق انداختم تو قفسش
    گفتم دوتا باشن
    اما
    از اون رو زبه بعد
    دیگه نخوند
    رفته تو لک

    درد این مرغ عش نمی دونم چیه
    اتی
    اتی یکم پیر شدم
    شبیه قدیمی ها
    کهنه

    تو چرا همین جوری هستی
    تو نمی خوای بزرگ بشی
    اینجا ایستاده
    بر بلندای این کوه خاموش
    مردی تنها
    کوله ی بردوش
    برای فرار از این پیمانه های بی برکت
    مرد اواز می خواند
    مرد صدایش گرفته
    چراغ های شهر چشمک می زند
    و خاطره هایی خاموش
    حوالی دهن مرد می چرخد
    مرد
    ازاد نیست

    مرد به انگاره خودش فرار کرده
    مرد هنوز قفسش را رها نکرده
    شب در چشمانش
    و دستانش بی همراه به یاور
    سایه اش جلوی پایش
    باد می ورد
    شیقیقه هایش جان می گیرند
    صدایش گرفته
    بغضش را فرو می خورد

    فریاد می زند
    تاریکای شب نزدیک می شود
    و مرد هنوز خودش را میان این همه ازادی
    در قفس می پندارد
    مرد جامانده
    کپایستاده گویی کو شده
    گویی
    تنها مانده
    مجسمه ایی بر نوک کوه
    از هرچیزی
    از هرکسی
    اونی که به حقیقتش نزدیکتره بهتره
    راستی
    تو
    خودت
    چقدر به حقیقتت نزدیکی...
    یه دکتز بود بهم گفت
    تا پرهیز نداشته باشی بیماریت خوب نمیشه
    دکتر می گفت
    پرهیز داشته باشی همه چی داری
    بدون پرهیز اگرم همه چی داشته باشی
    هیچی
    هیچییییییییییییییی
    نداری
    همیشه مریضی....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا