یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • روزگارا!
    تو اگر سخت به من مي گيري،با خبر باش كه پژمردن من آسان نيست!
    گرچه دلگير تر از ديروزم،گرچه فرداي غم انگيز مرا مي خواند.
    ليك باور دارم دلخوشي ها كم نيست.
    زندگي بايد كرد....

    این جمله بسیار زیباست امضای یکی از بچه ها بود

    سحرگاهان که عرش کبریایی می سراید نغمه توحید ،
    تو که آهسته می خوانی قنوت لحظه هایت را ،
    میان ربنای سبز دستانت ،
    دعایم کن ...
    مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
    قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
    رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
    مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
    مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
    هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
    خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
    که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد
    مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
    کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
    شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
    دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
    مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
    که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
    ره-توشـــــــــــه-ی-میهمـــــــــــــــــــــ-ــانی-بــــــــــــــــــزرگ-خدا-
    می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
    بر در میکده می کن گذری بهتر از این
    در حق من لبت این لطف که می‌فرماید
    سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این
    آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید
    گو در این کار بفرما نظری بهتر از این
    ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
    برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
    دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
    مادر دهر ندارد پسری بهتر از این
    من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس
    بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این
    کلک حافظ شکرین میوه نباتیست به چین
    که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این
    گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را
    یا نه ویرانه کنی ساخته ای را
    گفتم ای عشق چه بر روز تو آمده امروز
    که به تشویش سپردی شب عاشق ها
    حیف از آن روز که بی عشق شب آمد
    ای عشق کاش خورشید تو آغاز کند فردا را
    دل من یه روز به دریا زد و رفت
    پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
    پاشنهء کفش فرارو ور کشید
    آستین همت رو بالا زد و رفت
    دل من یه روز به دریا زد و رفت
    پشت شیشه اتوبوس نشسته ام.از بیرون بوی باران می اید.دانشجویی پشت سرم نشسته.
    می گوید:صدای خوبی دارم تازگی ها نی زدن هم یاد گرفته ام.
    از زیر زبانش بیرون پرید حافظ یک جز قران هم هست.
    به چشم هایش که نگاه کردم از خودم بدم امد.....او مادر زاد نابیناست

    هرکس دنبال جایی می گشت تا خلوت کند.
    من هم مثل یک ادم سرگردان روی خاک ها قدم می گذاشتم تا بالا خره سر در بیاورم که خدایا اینجا کجاست؟
    اما اخر بهت زده برگشتم وماندم و فقط ماندم وعظمتش را نفهمیدم
    حوصلم سر رفت گفتم بیام یه خرده امیراحمدوببینم ولبخند بزنم :دی سلام خوبید؟ نمازروزه هاتون قبول باشه
    سرم خاک کف پای حسین
    دلم مجنون صحرای حسین
    بهشت از ان خوبان عالم
    بهشت من تماشای حسین


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا