یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • صدا تبدیل به موسیقی،

    حرکت تبدیل به رقص،

    لبخند تبدیل به خنده،

    ذهن تبدیل به مراقبه،

    و زندگی تبدیل می شود به جشن…

    چــــــــرا کـــــــه ذهـــــــن قــــــــادر بــــــهــــــــشـــــت بســـــــــازد…


    [IMG]
    هر دم بی تو مرا بیم و هراس است
    ----------------------------------------------
    باران می بارد
    دعا می کنم
    ویران اوار تعلق
    از این خسته جدا شود
    خدایا
    در من اژده هایی است
    خود خواه
    و مغرور
    وسرکش
    جانم را اتش میزند
    و دلم را خسته
    موج های درونم را که به سوی تو می اید
    بی رمق می سازد
    خدایا
    من با این من چگونه سر کنم؟؟؟؟
    به سگرمه هایم نگاه کن
    عاجزانه امده ام
    عاجزانه می خواهم
    از من منی بساز وسیع سر بزیر و سخت
    خوب می دانی که تشنه پاکی ام
    در این اشوب دنیا قبل از انکه بخواهم انگشت اتهام را به کسی نشانه روم
    کمک کن
    خودم را این من درونم را زیبا سازم
    اگر دست همت تو یاری ام ندهد
    به کدام ما من و پناه گاه پناه ببرم
    :cry::cry::cry:
    حاصل ضرب تما م درد ها یم
    می شود مساوی با ندیدن تو

    تو که دیده را به دیداری بینا می کنی
    و
    دلها را به دمی زنده
    حیف نیست
    اشک ها یم خشک شوند
    صبر م به پایان رسند
    و قراری نماند
    و
    تونباشی
    خدارا خوش می اید نازنین ..............
    خدارا خوش می اید نازنین ..............؟

    نازنین
    تو باز غم باد داری

    من تو مشکلات غرو قارضه هستم دهن سرویس شده تو

    غم باد داری؟

    جای شما خالی چند روز پیش دوتا از رفیقام قرص برنج خوردن ترکم کردن برا همیشه

    بیا یکم بخند



    [IMG]

    [IMG]

    [IMG]

    [IMG]

    [IMG]
    مواظب تنهایی ات باش

    انگاه که حجم غریبش
    سینه ات را سخت می فشارد
    و
    سردی سیاری سراسر وجودت را فرا می گیرد
    و سکوت همنشین دقایقت می شود

    و قلبت بهانه می گیرد که خانه ایی رو به پاکی یا مرهم و همدمی برایش بیابی

    نکند
    سادگی کنی
    و
    خواسته یا نا خواسته

    بی جا تقسیمش کنی یا وابسته اش کنی

    خلوتت را با تمام سختی و سرما بی همدمی و بی مرهمی اش

    تنهایی گرم کن

    تا روز از دل این گرما نوری برا ن بتابد و

    با مونس و همیشگی اش کند
    دست در سکوتی عظیم
    دیده مانده بر در
    و گلویی سنگین
    خوابی که سالها از سر پریده
    و فکری ساکن
    احساسی که زخم خورد ه
    و قلبی که ناگهان فرو ریخته
    مرد
    مرگ لحطه هایش را دیده
    شبی دراز
    روزی سرد
    و خاطره ایی کهنه
    دست های مرد به دنبال بال هایی می گشت که رسم پرواز را بداند
    فارغ ازاین که
    برکه او
    سرزمین لاک پشت ها بود
    نه لانه ی پرندگان
    چشم در ابرها
    و زانوان خسته فرو رفته در سینه
    دستهایش تنها پناه یکدیگر
    عطر سرما نشسته بر مشامش
    و اهی که بخار هوا می شود
    تنها امیدش
    زمزمه شاخه ها با باد مسافر است
    که خبر نور را
    از فرشته ایی در دور گرفته اند
    فرشته وعده نور را داده
    سفارش به صبر سفارش به امید
    و
    مرد درسینه اش
    داخل قلب زخمی اش
    صندوقچه ایی را در کنج تنهایی و خلوتش دراغوش گرفته
    تا نور
    تا نور
    تا نور
    تانوررررررررررررررررررررررر:cry:


    خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی صحرا

    زمانی که هراس مرگ میدزد سکوتت را

    یکی آهسته می گوید

    کنارت هستم ای تنها

    و دل آرام می گیرد...
    بیا کمی بیشتر فکر کنیم
    من درباره ی تو
    تو درباره ی من
    انوقت مثل اینه روبروی هم بنشینیم
    تو در چشم های من
    و
    من در چشمهای تو

    با نگاهمان بگوییم

    تو تمام خطاهای من
    و
    من تمام نقص های تو

    کار سختی نیست

    اگر

    من هایمان را کنار بگذاریم

    و

    تو هایمان را دوست بداریم

    کاش می توانستی
    خدایا یه کاری کن بفهمیم که نگاهمون می کنی
    خدایا یه کاری کن بفهمیم که دوستمون داری
    خدایا ! من سوره ای به نام " عشق " در قرآن قلبم دارم ، که اینگونه آغاز میگردد :
    و قسم به روزی که قلبت را می شکنند
    و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت...
    چقدر خوب است که هستی
    مرا به این هستی خود
    دچار کن
    ان چنان دچار و درگیر که فصل هایم را با تو اغاز کنم و با تو خاتمه دهم
    مگذار هرگز مگذار دست تمنای لرزانم را عاجزانه روبروی انگه تو نمی پسندی دراز کنم
    چه سخت است این بودن و چه شیرین است لحظه هایش
    به من بگو برای رهایی از این من
    رهایی از این دیو همیشه در فکر تن
    برای این ترس
    این ترس سرد و پر ازخصم
    نشانه ایی باید
    و ان نشانه در کجای این همه بودن تو پدیدار است؟
    چشمان من سالهاست
    عادت دیدنت را فاموش کرده
    وان که هستی را دایما به من می نمایاند
    و نور امید را برایم زمزمه می کند
    کسی نیست جز خودت
    وگرنه از من که..........
    نشانه ای برای این چشمها هست؟؟؟؟؟؟؟؟
    خاهش میکنم....الان نوبت شماس که شیرینی بدی :D

    اهوم : ) من تلاش ميكنم و شما دعام كنين
    دعا كنين بعد از اين پيله پروانه شم :)

    سخت و محکم هوای تنهاییم را داشته باش...که از تنهایی بی تو بسیار می ترسم
    آخ آخ چقد دیر گفتین چند ماه پیش باس تبریک میگفتم:D باشه حتمن :) از الان مبارکا باشه دوسم:gol: ایشالا آسانسور ترقی رو طی بکشی دوسم : )
    بگذار تمام ان فاصله هایی را که بی تو بودم بیایم به نظر فرسنگ ها فاصله است
    به گمانم روزها و شب ها زیادی زمان می برد این بازگشت
    اما خب هرچه هستم امید به بازگشت در دلم دوباره جوانه زده نگذار بخشکد
    نگذار دلم کویری شود به تو و بی حضور تو
    امروز در کو چه ها بوی باران می امد
    بوی عطر سیب

    انگار اشنایی غریب از حوالی این زمان و مکان گذشته
    انگار طلوع نزدیک است
    سعی می کنم
    تنهایی ام را وسعت دهم تا انجا که نمی دانم کجاست
    تا بالاترین نقطه ی دنیا
    تا قلب ان کودک تنها
    تا تنها نباشد
    و هم بازی رویا هایش باشم
    تا دیو سیاه را از خوابش دور کنم
    تا هنگامبی که قد کشید و جوانی شد محکم و با صلابت و زیبا
    بداند زندگی یعنی بودن در قالب خود
    دل بستن به یک نور
    نه خویش نه غیر
    تا راحت داشته هایش را نبازد
    تا بداند امده است زندگی کند نه انکه در بند کسی یا چیزی باشد
    کودک معصوم کودک نمکین
    اسوده بخواب
    فردای تو زیباست
    خدا با توست
    می خواستم
    از سنگینی این بودن بگویم
    که به روی شانه هایم نهادی
    اما
    نمی دانم چه شد
    تا یادت کردم
    تمام این بودن سبک شد
    و بال گرفتم
    پرواز کردم
    لحظه ای نزدیکت شدم
    و دیگر
    نه خودم بودم
    ونه غیر
    تنها
    تو بودی
    و دیگر هیچ.........
    در این تو در توی حوادث زندگی
    و این پیچ و خم های پر فراز و نشیب بودن
    از خودم می پرسم
    من؟
    این من کیست؟
    من
    خدایا خوب مرا می شناسی
    که چقدررررر
    فراموشکارم

    خوب شد فراموشی را در ذهن های ما قرار دادی

    اما ببین

    جای سخت اش همانجاس که من انچه که باید را فراموش می کنم
    و
    انچه که باید چیزی نیست جز تو ای خدای من

    بیا کمی بیشتر از گدشته هوایم را داشته باش

    اخر خیلی تنهایم خیلی

    می ترسم تنهایی کار دستم دهد و به ندانم کاری بیافتم

    می شود حجم تنهایی مرا پر کنی

    می شود نور شوی در لحظه های غربتم


    بیا
    بیا اینبار

    سخت و محکم هوای تنهاییم را داشته باش
    که از تنهایی بی تو
    می ترسم
    حداقل از خودت خاطره خوبی بجا بگذار
    تا روزی که ناگهان به خاطرم میایی
    پیش خودم بگویم
    هعییی یادش بخیر
    باور کن تمام انچه که می ماند همین خاطره هاست
    من آوازم که میروم به سینه ی قبیله ای
    نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای
    من آوازم که میروم به سینه ی قبیله ای
    نه به پرواز چشم من نمانده خواب پیله ای
    سبز دریچه شو بکن زیان زرد پرده را
    به شعر و شاخه می رسد خیال خام ریشه ها
    ♫♫♫♫♫♫
    منو تو وارث خورشید و ماهیم
    منو تو نغمه ای بی اشتباهیم
    تا زمینی می چرخد تا هوا هواست
    منو تو در جنونی سر به راهیم
    منو تو وارث خورشید و ماهیم
    منو تو نغمه ای بی اشتباهیم
    تا زمینی می چرخد تا هوا هواست
    منو تو در جنونی سر به راهیم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا