یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • که چه شد به نور رسیدید
    که چه شد از کجا شروع شد این سفر بی پایان سخت
    اهاااااااااااااااااااای دلیرا ن راد کجایید تنهایمان نگذاریید بی جوابمان نگذارید
    صدایی امد که می خواست با حجمه ی پوشالی اش دلهر ه به دل ساکنان دلیر بیاندازد و نهال این اهالی را از ریشه بکند و نابود کند
    و لی صدای غافل از این بود که این اهالی دلیرند و دلیرانی راد دارند
    صدا خیال خام داشت که این اهالی از نبرد گذشته اشان خسته اند اما تمی دانست که هرچه بیشتر بتازد راد ها بیشتر و بیشتر می خروشند و دلشان بیشتر و بیشتر محکم و استوارتر می شود
    دلیران راد رفتند و هرچه که خواست بود را پشت سر قرار دادند رفتند تا این صدا را در همان گلو خفه کنند تا نکند دلهره ای به دل اهالی بیافتد تا نکند نهالشان را به غارت برند
    دلیران رفتند چون در انتهای راه نوری را می دیدند خیره کننده از حجمه ی صدا نهراسیدند و انرا با قدرت درونشان خاموش و خفه کردند هرچند دیگر جسمشان ایستاده نبود اما به نور رسیدند و رشد کردند و همچنان بر اهالی می درخشند
    سالها بعد فرزندانی از همین اهالی چشم که گشودند دور برشان را از دلیران راد کم دیدند
    خواستند که رسم این راد ها را بیاموزند و سوالهای بیشمار شان را از این اینان بپرسند
    در هياهوي زندگي دريافتم
چه دويدن هايي که فقط پاهايم را از من گرفت درحاليکه گويي ايستاده بودم چه غصه هايي که فقط باعث سپيدي مويم شد درحاليکه قصه اي کودکانه بيش نبود،دريافتم کسي هست که اگر بخواهد ميشود و اگر نه نميشودبه همين سادگي،کاش نه ميدويدم و نه غصه ميخوردم,فقط او را میخواندم...
    يادت باشد دلت که شکست
سرت را بگيري بالا تلافي نکن فرياد نزن شرمگين نباش حواست باشد دل شکسته گوشه هايش تيز است مبادا که دل و دست آدمي را که روزي دلدارت بود زخمي کني به کينه مبادا که فراموش کني روزي شاديش آرزويت بود صبور باش و ساکت
بغضت را پنهان کن رنجت را پنهان تر
    جات خالی دیشب کلی خندیدیم از خنده نمیتونستیم بخوابیم :biggrin:
    چه دوستم داشته باشي و چه از من متنفر باشي در هر صورت بهم لطف ميکني چون اگه دوستم داشته باشي تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشي تو ذهنتم(شکسپير)
    يادت باشد دلت که شکست
سرت را بگيري بالا تلافي نکن فرياد نزن شرمگين نباش حواست باشد دل شکسته گوشه هايش تيز است مبادا که دل و دست آدمي را که روزي دلدارت بود زخمي کني به کينه مبادا که فراموش کني روزي شاديش آرزويت بود صبور باش و ساکت
بغضت را پنهان کن رنجت را پنهان تر
    از آدمها بگذر دلت رابزرگتر کن ناراحت نباش که چرا جاده رفاقت با تو هميشه يک طرفه است اين مهم نيست شاد باش که چيزي کم نگذاشته اي و بدهکار خودت رفاقتت و خدايت نيستي وجدانت که آسوده باشد کفايت ميکند
    چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی‌تواند سرش را کلاه بگذارد،چه تلخ است میوه درخت بینایی،علی شریعتی
    خدا آدميان را نيافريده انگار سروده،نه يکبار هزار بار،پس يادت نره تو يک رباعي در لبان خداوندي الماس کائنات آنگونه که شايسته است بدرخش
    در هياهوي زندگي دريافتم
چه دويدن هايي که فقط پاهايم را از من گرفت درحاليکه گويي ايستاده بودم چه غصه هايي که فقط باعث سپيدي مويم شد درحاليکه قصه اي کودکانه بيش نبود،دريافتم کسي هست که اگر بخواهد ميشود و اگر نه نميشودبه همين سادگي،کاش نه ميدويدم و نه غصه ميخوردم,فقط او را میخواندم...
    که چه شد به نور رسیدید
    که چه شد از کجا شروع شد این سفر بی پایان سخت
    اهاااااااااااااااااااای دلیرا ن راد کجایید تنهایمان نگذاریید بی جوابمان نگذارید
    صدایی امد که می خواست با حجمه ی پوشالی اش دلهر ه به دل ساکنان دلیر بیاندازد و نهال این اهالی را از ریشه بکند و نابود کند
    و لی صدای غافل از این بود که این اهالی دلیرند و دلیرانی راد دارند
    صدا خیال خام داشت که این اهالی از نبرد گذشته اشان خسته اند اما تمی دانست که هرچه بیشتر بتازد راد ها بیشتر و بیشتر می خروشند و دلشان بیشتر و بیشتر محکم و استوارتر می شود
    دلیران راد رفتند و هرچه که خواست بود را پشت سر قرار دادند رفتند تا این صدا را در همان گلو خفه کنند تا نکند دلهره ای به دل اهالی بیافتد تا نکند نهالشان را به غارت برند
    دلیران رفتند چون در انتهای راه نوری را می دیدند خیره کننده از حجمه ی صدا نهراسیدند و انرا با قدرت درونشان خاموش و خفه کردند هرچند دیگر جسمشان ایستاده نبود اما به نور رسیدند و رشد کردند و همچنان بر اهالی می درخشند
    سالها بعد فرزندانی از همین اهالی چشم که گشودند دور برشان را از دلیران راد کم دیدند
    خواستند که رسم این راد ها را بیاموزند و سوالهای بیشمار شان را از این اینان بپرسند
    سلام
    خوبید ؟
    پیشاپیش عیدتون مبارک
    دوتا زحمت دارم براتون

    اول اینکه
    اگر ممکنه برای هفته آینده تاپیک نهج البلاغه برنامه آماده کنید وشنبه بذارید
    فکر کنم میشه 39
    خودتون هم چک کنید

    دیگه اینکه اگر خدا بخواد جمع بندیهای باقیمانده رو بین خودمون تقسیم کنیم
    کم کم انجام بشه
    فعلا من وشما هستیم وفرزانه خانم
    خبرم کنید


    برای نوشته هایی که تو پروفم گذاشتید خیلی ممنون
    خیلی زیباست
    فرصت کردم جبران میکنم
    :redface:
    تویی مایه ی شادکامی ام که به استواری در درونم سکنی گزیده ای.
    ای هستی وجودم!
    اگر از من خرسند باشی، تمنای قلبم برآورده و نیکبختی ام پدیدار می گردد.........
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا