یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سوی میدان میروی ای سرو دل آرای من
    رحم نبود یکجوی اندر دل اعدای من
    یک نظر بنما تو براین چشم خون پالای من
    هجر تو مشکل بود جان میرود ز اعضای من
    ماه فوق الارضیم بنهاده رو بر اوج وصل
    بهر پیکار عد و زن خویش را بر موج وصل
    تاشوی ملحق بیاران باده نوش فوج وصل
    شبه پیغمبر چراغ محفل شب های من
    ای شبیه مصطفی ای تحفه عهد الست
    ای که از هجر و فراقت رشته عمرم گسست
    کشتی طوفانیم اندر میان گل نشست
    زندگی صعب است از بعد تو ای برنای من
    دیر بنمودی طلوع زود بنمودی غروب
    یوسف کنعانیم در کرببلا کردی رسوب
    خانه دل زاشک چشما نماز ینغم در کروب
    گه زتو گریم گه از از عباس مه سیمای من
    گاه نالم از فراق یاوران مردان راد
    هریک مقتول کین از ضربت قوم شداد
    فیض عضما شد نصیب هر یک از مهر و داد
    یاسین را ذکر مولا گشته از ایمان من
    روزی که روی درها



    با خط ساده ای بنویسند:

    «تنها ورود گردن کج ، ممنوع!»

    و زانوان خسته ی مغرور

    جز پیش پای عشق

    با خاک آشنا نشود

    و قصه های واقعی امروز

    خواب و خیال باشند

    و مثل قسه های قدیمی

    پایان خوب داشته باشند
    [.... ای روزهای خوب که در راهید !

    ای جاده های گمشده در مه !

    ای روزهای سخت ادامه !

    از پشت لحظه ها به در آیید !



    ای روز آفتابی !

    ای مثل چمشهای خدا آبی !

    ای روز آمدن !

    ای مثل روز آمدنت روشن !



    این روزها که می گذرد ، هر روز

    در انتظار آمدنت هستم !

    اما

    با من بگو که آیا ، من نیز

    در روزگار آمدنت هستم ؟



    از : قیصر امین پور
    ما در عصر احتمال به سر می بریم

    در عصر شک و شاید

    در عصر پیش بینی وضع هوا

    از هر طرف که باد بیاید ...

    در عصر قاطعیتِ تردید

    عصر جدید

    عصری که هیچ اصلی

    جز اصل احتمال ، یقینی نیست

    اما من

    بی نام تو

    حتی یک لحظه احتمال ندارم

    چشمان تو عین الیقین من

    قطعیت نگاه تو دین من است

    من از تو ناگزیرم

    من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .



    از : قیصر امین پور]
    دخترك كوچكي هر روز پياده به مدرسه ميرفت و بر ميگشت، با آنكه آن روز هوا زياد خوب نبود و آسمان ابري بود، دختر بچه طبق معمول هميشه، پياده بسوي مدرسه راه افتاد بعد از ظهر كه شد هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شديدي گرفت مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد يا رعد و برق بلايي بر سر او بياورد تصميم گرفت كه با اتومبيلش بدنبال دخترش برود؛ با شنيدن صداي رعد و برق و برقي كه آسمان را مانند خنجري دريد، با عجله سوار ماشينش شد و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد، اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل هميشه پياده به طرف منزل حركت ميكرد و لبخند ميزد و اين كار با هر دفعه رعد و برق تكرار ميشد!
    زمانيكه مادر اتومبيلش را كنار دخترك رساند، شيشه پنجره را پايين كشيد و از او پرسيد: چكار ميكني؟ چرا همينطور بين راه مي ايستي؟
    دخترك پاسخ داد: من سعي ميكنم صورتم قشنگ به نظر بياييد، چون خداوند دارد مرتب از من عكس ميگيرد!

    فعلن که کربلا راسی بعد اون شب که بهت پم دادم کاظمین شده بود معجر خون و ادم تیکه تیکه شده ............ بابا دس مریزاد یه کار سپرده بودیم بهت بازم لطف کردی
    تقصیر من نبود

    اینجا همه هر لحظه می پرسند:

    "حالت چطور است ؟"

    اماکسی یک بار

    از من نپرسید

    " بالت...... "

    تقصیر من نبود که با این همه امید قبولی

    در امتحان ساده ی تو رد شدم

    اصلاً نه تو ، نه من !

    تقصیر هیچ کس نیست

    از خوبی تو بود

    که من

    بد شدم

    (قیصر امین پور)
    یه کاری کن تنهایی ازت یه مرد بسازه.
    نه اینکه....
    می تونی
    می تونی خودت باشی
    با این همه

    اما
    با این همه
    تقصیر من نبود
    که با این همه...
    با این همه امید قبولی
    در امتحان سادهْ تو رد شدم

    اصلاً نه تو ، نه من!
    تقصیر هیچ کس نیست

    از خوبی تو بود
    که من
    بد شدم!
    آقای امین پور شعرای بی نظیر زیاد دارن. واقعا بی نظیر!
    میگم که... با ابن بساط گفت و گوی امشبی و حسن ختام عاشقانه های امین پور، حسابی ترانه ام گرفته،...:redface: برم تا تنور داغه نون رو بچسبونم!! :thumbsup:
    مرسی ی ی ی بابت این سلیقه ی خوب و انتخابای عالی..... :w27:
    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونان که بایدند
    نه باید ها...

    مثل همیشه آخر حرفم
    و حرف آخرم را
    با بغض می خورم
    عمری است
    لبخند های لاغر خود را
    در دل ذخیره می کنم :
    باشد برای روز مبادا !
    اما
    در صفحه های تقویم
    روزی به نام روز مبادا نیست
    آن روز هر چه باشد
    روزی شبیه دیروز
    روزی شبیه فردا
    روزی درست مثل همین روزهای ماست
    اما کسی چه می داند ؟
    شاید
    امروز نیز روز مبادا باشد !

    * * *

    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه باید ها...

    هر روز بی تو
    روز مبادا است !
    [آیینه ها دچار فراموشی اند

    و نام تو ورد کوچه خاموشی

    امشب تکلیف پنجره

    بی چشم های باز تو

    روشن نیست!

    زنده یاد قیصر امین پور



    امین پور[/
    واااااااای عجب شعرایی اتخاب کردین!
    انکار که اصلا ... اصلا ولش کنیم، کلمه ای در خوره انکار پیدا نمیکنم!
    آواز عاشقانهآواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
    دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
    تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
    سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
    آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
    ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
    ای وای، های های عزا در گلو شکست
    «بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
    «آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
    فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
    نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
    تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
    بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
    به به... چقدر این شعر زیباست و پر محتوا.
    معلومه که شاعر به خواستنی ترین مرض دنیا دچاره، عشق!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا