تقصیر تقصیر تو شد
تقدیر تقدیر تو شد
این کودک معصوم دل
عمری نفس گیر تو شد
مانند آدم کاغذی
با رفتنت کاهی شدم
پاییز دامانم گرفت
اندیشه ای واهی شدم
دریای من مرداب شد
شب تشنه ی مهتاب شد
کابوس رویا را گرفت
دنیا سراب و خواب شد
چشم بنفشه باز بود
آواز ما آغاز بود
جا ماند نقش بیستون
شیرین قلبم راز بود
برگرد تا نوشم کنی
سبزینه تن پوشم کنی
جانی بگیرد زندگی
خود را هم آغوشم کنی
تقصیر تقصیر تو شد
تقدیر تقدیر تو شد
این کودک معصوم عشق
آخر ببین...
پیر تو شد