در زندگی لحظاتی هست
غرق شان که باشی
نه می بینی و نه دیده می شوی !
نه باران خیس می بارد
نه زمین سرگردان خودش است ...
نه سیب ممنوع است و نه گندم
.
.
.
لحظاتی که می شود دور از چشم دنیا
با تنهایی عشق بازی کرد !
لحظاتی که خدا از تنهایی زاده می شود ...!


چرا خدا تمومش نمی کنه؟
چرا راحتم نمی کنه؟

