نقشه تو در من:
طرح میزنم
نواختن صدای تو را
میان انبوه فریادها...
و
ثانیه ها
صف میکشند
پشت مات ماندنم..
به نبودنه بودنه تو...
حس شدنت که تعریف میشود..
در لحظه
چنگ میزنم
بر جمله های نقش بسته
روی پلک های
از کار افتاده ام
میبافمشان
اینبار
با میله های زمان
ومیپوشم
بر یخبندانه دنیای اشوبم
گرم میشوم
از جریانه
دوباره ه ی رویا
در مویرگ های افکارم...
.
.
.
دارند
پلک هایم
لبخند مییزنند...
آ.آ.خ...