می خواهم
بیایی تا این دور دست
تا اینجا که از تو دور شده ام
می دانی
تنهایی ام به اندازه ی دوری از تو بزرگ است
حالا که قراری گذاشته ای
و می خواهی
سکوت تمام غمزدگان خاموش را
با مهمانی ات
به سرور
شادی
تبدیل کنی
می شود بیایی
و امشب
مشق اول را به من بیاموزی
به من بگویی الف
و من می نویسم
بگویی الف یعنی ایثار
و من به دستانت نگاه کنم
به من بگویی بنویسم ب
بگویی
ب یعنی بردباری
و من به زخم هایت با قلبت نگاه کنم
می شود بمانی
و همیشگی شوی
تا ابد
تا انجا که نه مکانی هست و نه زمانی
تا انجا که نزدیکتر از نور پیش تو هستم
می شود کنارم باشی
و به من بفهمانی دوست داشتنت را
به من بفهمانی نگاه کردنت را
می شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟