ننویس دروغه شعرام، نگو که غریبه حرفام
نگو که دارم میمیرم، میدونم خزونه برگام.......
سلام آقای مدیر، گاهی نفسی میاد و میره! ممنون که به یاد بودین.
مدتی هست درگیر کار تازهای هستم دیر به دیر به تالار میام و فقط به سوالات عمومی و خصوصی بچهها وقت پاسخ دارم. نتونستم در مباحث حضرت U شرکت کنم. من رو عفو کنین تا فرصتی مناسب. اما هنوز دفتر شعرم رو با هر شب تنهاییم پر میکنم.
میشه بازم ببینمت، نگامو بارونی کنم؟
میشه بازم تو حسرتت، تنهایی نقاشی کنم؟
میشه بازم بمیرمو جادهها گوشهگیر بشن؟
اجازه هست ترانمو هدیه به تاریکی کنم؟.......... (کیوان)