قلب من
قالي خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست
پهن کرده او دل مرا
در اتاق کوچکي در آسمان خراش آفتاب
برق مي زند
قالي قشنگ و نو نوار من
از تلاش آفتاب
***
شب که مي شود خدا
روي قالي دلم
راه مي رود
ذوق مي کنم گريه مي کنم
اشک من ستاره مي شود
هر ستاره اي به سمت ماه ميرود
***
يک شبي حواس من نبود
ريخت روي قالي دلم
شيشه اي مرکب سياه
سال هاست مانده جاي آن
جاي لکه هاي اشتباه
***
اي خدا به من بگو
لکه هاي چرک مرده را کجا
خاک مي کنند؟
از ميان تار و پود قلب
جاي جوهر گناه را چطور
پاک مي کنند؟
***
آه
آه از اين همه گناه و اشتباه
آه نام ديگر تو است
آه بال مي زند به سوي تو
کبوتر تو است
***
قلب من دوباره تند تند مي زند
مثل اينکه باز هم خدا
روي قالي دلم قدم گذاشته
در ميان رشته هاي نازک دلم
نقش يک درخت و يک پرنده کاشته
***
قلب من چقدر قيمتي است
چون که قالي ظريف و دست باف اوست
اين پرنده اي که لا ي تار و پودش است
هد هد است
مي پرد به سوي قله هاي قاف دوست