معلوم نیست بچه ها کی بتونن ادامش رو پیدا کنن و بنویسن. بیا نقدا اینو برات میذارم..
طعمه از نگاه تو بر می دارند
این سمت های در آهویت
وقتی به گرگ آلوده اند درمسیر
چشم ها از اندام تو بر می دارند
از تو اما
جز خیالی گرسنه در آرواره ها نمی ماند
حالا که در فکرها می دوی
و رنگ از اندام روح بر می داری
خوب می دانی
که آرواره ها
تنها به تکه های تو فکر می کنند
از تو اما چیزی نمی ماند
جز خیالی گرسنه در مسیر
و زیبایی درست همان جاست
وقتی که پنهان می کنی
مثل کسی که در خودش ناپدید می شود
از تو چیزی نمی ماند
جز جای چشم های نیلی ات
بر دلی که دریاست
و نهنگ ها در خودش دارد
/با میل غریب خودکشی در هر سطر
به ساحلی که نیست خیره ام هنوز /
از تو اما
جز خیالی گرسنه درآرواره ها
چیزی نمی ماند
در مسیر چشم ها