گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید
انزمان که خبر مرگ مرا . از کسی می شنوی
روی ترا کاش می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت را که مهم نیست زیاد
وتکان دادن سر را:
که عجب عاقبت مرد؟
افسوس ..........
سلام منظور از نگار کیوان که گفتید . این بود که نگار اسمتون و کیوان فامیلیتون یا اینکه ........ در ضمن از اسم کاربریم پیداست که اسمم چیه . دانشجوی رشته معماری در اصفهان و متولد تهران و در حال حاضر ساکن قم هستم . حالا نوبت شماست که اطلاعات بیشتری از خودتون بدید . راستی فعلا عکس خوبی از خودم در دسترس ندارم که بذارم .( عکسهام همه قدیمین)
سلام - نه اتفاقا دوست عزیز خدا رو شکر میکنم که من به این شکل نیستم همیشه در اتفاقاتی که در اطراف من می افته دقت می کنم تا حکمتشو بفهمم که در بعضی از مواقع می فهمم و در بعضی هم نه ولی هیچ وقت به این شکل نبوده که پیش خودم بگم که یه خدایی اون بالا هست اون خداییه خودشو بکنه منم کار خودمو می کنم . اگر دوست داشت یه موقع قرار بذار تا با هم چت کنیم . خداحافظ
ای پروردگار وای خدای ما!
ای خویشتن در پرواز ما!
ما به اراده و خواست تو می خواهیم.
تو می توانی شب های ما را روز مبدل کنی
زیرا شب ها و روزهای ما از آن توست.
ما نمی توانیم چیزی را از تو بخواهیم
زیرا پیش از آن که نیاز در درونمان متولد شود،
از نیازمان آگاهی.
تو نیازمان هستی
هر چه از خود بیشتر دهی،
همه چیز را به ما داده ای!
درست است..........باید قبول می کردم که
من حالا یک غریبه ام برای او,.....
مدتی بعد من او را دیدم,
بی آنکه او مرا ببیند.........ابرهای فشرده بدجوری
چشمانم را از تصرف غرور خارج کردند,
کلی سبک شدم با اشک.......
و او هنوز بی خبر
و .....من بی خبرتر از او
سالها بعد یاد تو از خاطرم خواهم گذشت،
ونخواهم دانست کجایی...
اما آرزوی من برای خوشبختی تو،
تورا در خواهد یافت...
واحساس خواهی کرد،
اندکی شادتر واندکی خوشبخت تری
ونخواهی دانست که چرا.....
من مثبت اندیش هستم!
از دل غم ها دلیلی می یابم برای شاد زیستن.
نه با انکار بدی ها و سر زیر برف کردن!
که اگر غیر از این باشد...
خیالباف خواهم بود،
نه مثبت اندیش!