*نيروانا*
پسندها
1,020

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام.......ایشالا سلامتی و شادی برقراره؟...
    قابلی نداشت.......این دوتا احساسم بود در اون لحظه....
    چه خبرا؟
    مهندسی :)زنانی ک ایرانی بودند... ;)پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست... :gol::gol:
    اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي...دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي
    دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند...درياب ضعيفان را در وقت توانايي
    ديشب گله زلفش با باد همي کردم...گفتا غلطي بگذر زين فکرت سودايي
    صد باد صبا اين جا با سلسله مي رقصند...اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
    مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم کرد...کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايي
    يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم...رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايي
    ساقي چمن گل را بي روي تو رنگي نيست...شمشاد خرامان کن تا باغ بيارايي
    اي درد توام درمان در بستر ناکامي...و اي ياد توام مونس در گوشه تنهايي
    در دايره قسمت ما نقطه تسليميم...لطف آن چه تو انديشي حکم آن چه تو فرمايي
    فکر خود و راي خود در عالم رندي نيست...کفر است در اين مذهب خودبيني و خودرايي
    زين دايره مينا خونين جگرم مي ده...تا حل کنم اين مشکل در ساغر مينايي
    حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد...شاديت مبارک باد اي عاشق شيدايي
    ببار ای بارون ببار
    با دلم گریه کن خون ببار
    در شبهای تیره چون زلف یار
    بهر لیلی چو مجنون ببار
    ای بارون
    دلا خون شو خون ببار
    بر کوه و دشت و هامون ببار
    دلا خون شو خون ببار
    بر کوه و دشت و هامون ببار
    به سرخی لبهای سرخ یار
    به یاد عاشقای این دیار
    به کام عاشقای بی مزار
    ای بارون
    ببار ای بارون ببار
    با دلم گریه کن خون ببار
    در شبهای تیره چون زلف یار
    بهر لیلی چو مجنون ببار
    ببار ای ابر بهار
    با دلم به هوای زلف یار
    داد و بیداد از این روزگار
    ماه رو دادن به شبهای تار
    ای بارون
    ببار ای بارون ببار
    با دلم گریه کن خون ببار
    در شبهای تیره چون زلف یار
    بهر لیلی چو مجنون ببار
    ای بارون
    دلا خون شو خون ببار
    بر کوه و دشت و هامون ببار
    دلا خون شو خون ببار
    بر کوه و دشت و هامون ببار
    به یاد عاشقای این دیار
    به کام عاشقای بی مزار
    ای بارون
    ببار ای بارون ببار
    با دلم گریه کن خون ببار
    در شبهای تیره چون زلف یار
    بهر لیلی چو مجنون ببار
    ای بارون
    با دلم گریه کن خون ببار
    در شبهای تیره چون زلف یار
    بهر لیلی چو مجنون ببار
    ای بارون
    در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد...عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
    جلوه اي کرد رخت ديد ملک عشق نداشت...عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد
    عقل مي خواست کز آن شعله چراغ افروزد...برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد
    مدعي خواست که آيد به تماشاگه راز...دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
    ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند...دل غمديده ما بود که هم بر غم زد
    جان علوي هوس چاه زنخدان تو داشت...دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
    حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت...که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
    کوتاه و عمیق

    دوس دارم ببینیش
    دردهای اساسی ما ایرانیان به روایت صادق هدایت
    سلام......واقعا روح نواز و زیبان....ممنون.....
    جالبه این روزا مثل قبل با هم آن میشیم:)........لابد به خاطر اردیبشت دیگه.....:)
    هيچ به اندازه رنج ومحنت،روح انسان رابزرگ نميكند.لردآبيوري
    چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست...سخن شناس نه اي جان من خطا اين جاست
    سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد...تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست
    در اندرون من خسته دل ندانم کيست...که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
    دلم ز پرده برون شد کجايي اي مطرب...بنال هان که از اين پرده کار ما به نواست
    مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
    نخفته ام ز خيالي که مي پزد دل من...خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
    چنين که صومعه آلوده شد ز خون دلم...گرم به باده بشوييد حق به دست شماست
    از آن به دير مغانم عزيز مي دارند...که آتشي که نميرد هميشه در دل ماست
    چه ساز بود که در پرده مي زد آن مطرب...که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
    نداي عشق تو ديشب در اندرون دادند...فضاي سينه حافظ هنوز پر ز صداست
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا