م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تابستان! غایت آمال عاشقان و عارفان!

    من حس انتظار ندا برای آمدن تابستان هستم...
    من اسید معده ی فوران کرده ی ندا از استرس پروژه ها هستم!:)
    نه من دارم میرم مراسم پدر محیا دیگه! سینمام کجا بود؟! برو... بخواب.

    امضا: چشم عنکبوت
    آدم؟! انقدر بلیط گرون شده که فرشته ام باشم، احدی منت منو نمی کشه باش برم سینما!! حالا شما میخوای، میتونی منتمو بکشیا!!:redface:

    انقدر آدم نبودم که 12000 تومن پول بلیط صدف و محمدو دادم، هنوز که هنوزه دارم در سوز هجرانش می سوزم! :D
    بلی... مرفهین بی دردی که می گن شمایین دیگه!! من دو هفته ست صدفو میپیچونم، پول مول یخدی! :D
    ممنون که متر کردی! دقیقاً 2متره دیگه؟! کم و زیاد نگی! خورده مورده نداره؟! :D
    چه قیری به سر بگیرم خب؟! بالاخره وظیفمه هشدار بدم!:cool:

    برو تجریش... از تجریش پیاده برو راه آهن! رکورد بزن... فقط وظیفه ی حمل ویلچرت دیگه با خودته!
    بقیه ی بچه ها... به خودشون مربوطه! ولی مطمئن باش هیشکی مارو نمی گرفت!!:biggrin: (به لطف خدا!!)
    --------
    برو بابا! طرح رستمی رو چه میکنی؟! یه طرحی ببر...
    نه! من اگه یکی رو بخوام، خعلی پابندش می شم، دیگه زندگیم میشه خانواده م!! واس همین ترجیح می دم تا زمانی که بوی ترشی فضای خونه رو آکنده نکرده، هی گم شم و پیدا شم!:D
    :w15:

    زرت! دلی هم زن تو نمیشه! مرد زندگی نیستی!

    من روحانی رو می گرفتم... خرش می کردم که به نیت وحدانیت خدا 1 سکه مهرش کنم، بعد که زنم شد، تا میخورد می زدمش!!!!!:)
    اونموقع خام بودم، یه غلطی کردم!!
    الان عمراً هیچ کدومتونو نمی گیرم! آدم قحطه مگه؟! :D
    تو؟!
    گر طالب فیضی، خودت برو ادش کن! بچه پررو!:D

    بت میاد کچل... به من ولی زلف پریشون میاد!!! بدمش به باد و برم تو مه گم شم! :biggrin:
    مهشید! قلندر مرد... چشش به سنگ منگا گیر کرده بود، زخمی شده بود. امروز دوباره گیر کرد، زخمش خونریزی کرد، کور شد... مرد! همین یه ربع پیش! :cry:
    مامانم اول میخواست فریضه ی اتانازی انجام بده، زبون بسته رو راحت کنه... نذاشتم!

    جیگرم واسه ماهیا کبابه... ینی آخم نمی تونن بگن...:cry:
    میگم پله ی هشتم کجاست ام العجائب؟! من پله ی سوم شنیدما! نزدیکِ ساعی!
    -------
    آره! لوس بود... داره بیتر میشه! ولی این کمیلی بد نچسبه! حیف نیود مجیدی؟!:razz:
    -------
    نیتت خالص باشه، زیر نور مهتابی هم می تونی هاراگیری کنی.
    --------
    کچل کن... سبیلم بذار... بعد برو زن بگیر!!
    --------
    بعضیارو تعریف کن! منظورت من باشم که کشتمت!
    و یکی دیگه از چیزایی ک داره خفم میکنه لطف بیش از حد بعضی هاس!
    می فرمایند: مرا ب خیر تو امید نیست....!هه! زرت!رفیق!
    ادامه!:
    و باز اندیشه کردندی: آن کدام عفریته بودندی که به این حد زبونی بودندی که بوی فرندِ دیگری را بلند کردندی و با آن مردکِ زاغارت به بازی پیچیدندی؟ و مگر کسی بودندی که او را توان تحمل آن سفّاک ملعون(منظور بوی فرند کذایی بودندی) باشدندی؟ و در این زمان پله هشتم را رد کردندی. و باز اندیشه کردندی: من کی بوی فرند داشتمی که خود در جریان نبودمی؟ و ناگاه دریافتندی که هیهات! من که اصلا بوی فرند نداشتمی! ...ولی افسوس که آن زمان به خیابان طالقانی رسیده بودندی و دیگر او را توانِ بازگشت نبودندی! و پس از آن از دردِ پا دو روز در خانه خوابیدندی و پیک را لعنت کردندی که او را اسگل کردندی!
    و این حکایت با تو گفتم تا بدانی هر سخن را نباید نیوشید و اگر نیوشیدندی، باور نکردندی! وگرنه اسگل شدندی و پادرد گرفتندی!
    و اندر حکایت آوردندی که روزی مهشید حوالی پل پارک وی ول گشتندی، خموش و فون در گوش، به صدای دلنشین مادام "تیلور سوئیفت" گوش فرا دادندی. و در دِماغ خزعبلات بافتندی. که ناگاه پیکی در رسیدندی و وی را خبر دادندی: که چه نشسته ای که بوی فرندت پس از شنیدنِ خبرِ کچل کردنِ تئ خود را، غضب کردندی و با تو به هم زدندی و با دوست صمیمی ات به بازی پیچیدندی و اندکی قبل برِ خیابان طالقانی در حال جیم شدن به نقطه ی نامعلومی دیده شدندی. و بر مهشید خشمی و غمی تیره گشت آن چنان که نُه طاق عالم در چشمش تیره و تار گشتندی و صدای موزیک را به غایت بلند کردندی و شتابان و دست بر سر زنان و هیهات گویان، مسیر به شارع معظمِ ولیعصر انداختندی و به سمت خیابان طالقانی روان شدندی. و در راه اندیشه کردندی: من کی کچل کردمی که خود خبر نداشتمی؟ و مگر وعده ارایشگاه هفته آتی نبودندی؟ و در آن زمان به جام جم رسیده بودندی.
    زیر نور ماه!!!!! :biggrin: نکن بچه... خینت میپاچه رو ماه، خینی میشه!
    چقدر عاشقانه... آخه بدبخت تو شکم داری که میخوای بدریش؟!
    میخوای تاپیکش کنی؟! برگرفته از واقعیت بود؟! ینی واقعاً تو طالقانی خبر مبری بود؟!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا