م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نه عاخه نه که دوسه روز گذشت فک کردم تمایلی نداری ادم کنی ...
    و گویا نداری:دی
    منم چون دیدم دوست ندایی ادت کردم ...
    خودش که خوبه مسلما دوستاشم خوبن ...
    بعضي وقتا...يه ادم انقد برات مهم ميشه كه به خاطرش تو مناسباتت با بقيه تجديد نظر ميكني!
    حس خوب و ترسناكي يه!
    خوشبحالتون میرید مسافرت ما که همین جا ساکن شدیم و . به سلامت برید سفر در پناه حق
    دعا کنید بطلبه منم برم زیارت
    بدجور دلم یه زیارت می خواد
    درس خوندن و امتحان دادن سوسو ل بازی نداره که حسابی بخون معدلت بالا باشه
    بیدار موندن جفتمون تو حلقم! پاسبان شبیم انگار! البته من دارم کارای رستمی زاده رو انجام میدما!:)
    منو از حضوری مضوری نترسون. برو از خدا بترس!! :w08:
    اینجا "عا" مسئله ی مهمیه... قرآن حسابش جداست... شأن داره![الان گلواژه صادر فرمودم؟ خوب کردم! میخوای منو بزنی؟ نه می خوای؟! اگه میخوای تعارف نکنا!:D]

    کی؟! کی ادت کرده که خشم تورا برانگیخته؟!:cool:
    خداوندا !
    مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم
    پس مرا دریاب
    و به سوی خویش بازگردان ،
    دستان مهربانت را بگشا
    که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...
    سلام و دروووووووووووووود بسیار
    خوبم خدارو شکر
    با بچه ها پایگه صلواتی راه انداخته بودیم برای تولد حضرت فاطمه خیلی خوب بود
    راستی تولد و تبریک می کوییم
    شما خوبید
    امتحانات خوب نشریف دارن؟
    میگم خوب شد این "ابراهیم منصفی" پیر شد... ریش در آورد.
    خداییش قیافه ی جوونیاش خیلی دهشتناکه ها!!!
    فکر کنم بریم شجره نومه شو در آریم برسه به خاندان پر مهر و عطوفت ریگی!:D
    خَزُنِ زَرد ایسالُن نُوبَتی تَمُنِن

    بَهار از راه اَرسیدِن زندِگی چِه جُنِن...!:D

    حالا همه!
    دســـــــــــــــ... دســـــــــــــ...!

    بدو پیشُّـــــــــــــم... بدو پیشُـــــــــــــــم!!
    حالا بی خیال... بیا حرفای بهتر تری بزنیم... اجازه هست از کادر خارج شوم؟! سپاسگرازم!!:D
    با عینک رگشو بزنم؟؟؟!!!:biggrin:
    نه... اینجوری اسطوره سازی میشه... باید یه جور مفتضحانه ای کشتش.:cool:
    فکر نکنم هنوز باشن... مگه اینکه منتظر نشسته باشن که پیرمرده جان به جان آفرین تسلیم کنه و خونه رو برفوشن به میراث!!

    هوز یاد حرف مامان دانیال میفتم، خنده م می گیره! فک کن یارو ترم 1ه ، نرفته میخواد مرخصی بگیره!!!!! اونم تربیت بدنی... حالا انگار ترم80 شکافت اتمه طرف!
    اگه عقل و شعورت هنوز سر جاش باشه، خرِ ریشِ خرمایی و چشمِ عمق دار و منطق الطیرِ سلیم فرخی ها نمیشی... مهشید اینا داستانه! و تو داستان، برای پیشروی هرچه بیشتر داستان، ادما تا جایی که می تونن بی عقل و شعور و عاشق می باشن!

    همچین میگی؛ گیر یه سلیم فرخی میفتم انگار که گوسفندی و درمقابل قصاب هیچ اختیاری نداری!:wallbash:
    تو نه کافری... نه اوباش... نه ولگرد... نه سیگاری! میشه جو ندی؟! :razz:
    باید دم دست باشی... تا عوضِ اونروزی که زدی تو صورتم، جفت پا بیام تو کلیه هات، جوری که از دیالیز هم کاری ساخته نباشه!:smile:
    ایرج جنتی عطایی(!) یه شعری داره، داریوش خونده. می گه: "... که می بینم من عاشق/ چه ماری خفته در محراب"!
    یاد اون یارو می افتم... مار خفته در محراب!

    البته اینکه یه روزی، یه ماری، چمبره بزنه تو محراب، دلیل نمی شه که کلاً محراب نامِ مستعارِ لونه مار باشه!!!!
    همینتو دوست دارم... اینکه حقیقتو هیچ وقت قربانی نمی کنی، حتی اگه گاهی توسط کسایی که ادعای محق بودن دارن، ضربه خورده باشی.

    همیشه تو خیالاتم به برگشتنت فکر می کنم! البته برگشتنی که وضعیت بهتری رو رقم بزنه! برگشتنی که خودت از پس خودت براومده باشی... نه اینکه به زور از پست بربیان!
    راستی... محیا گفت که بشین واسه اون پروژه ی برداشتمون نماهارو بزن. نمای سه دری... تالار... اتاقای مهم و...
    خب حقیقتش... این که فقط به این فکر کنیم کارامون "انسانی" باشه، خلیفه الله بودنمون میره زیر سوال! چون دیگه کلاً سر و کارمون با خدا نیست که احساس کنیم میتونیم خلیفه ی خدا باشیم روی زمین.

    شکستن قوانین انسانی هم راحتتره، هم گاهی به نفع تر! فقط قوانین خدایی (مذهب)ه که میتونه پابند کنه آدمو به انسانیت! چون بزرگتری این وسط نمود پیدا می کنه به اسم "خدا". در صورتی که اگه فقط بخوایم رو انسانیت مانور بدیم، میتونیم راحت بزنیم زیر یه چیزایی که یه وقتایی به نفعمون نیست... چون بزرگتر از انسانی که خودمون هستیم، نیست!

    منظورمو رسوندم؟!
    :smile:[این منم!]

    .
    .
    .
    چند ثانیه بعد
    .
    .
    تو صاب اندیشه ای... از پس خودت بر بیا مهشید!!! :love:
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ادامه در دفترمون...
    یه بار به یکی گفتم:" تورو خدا منو نصیحت کن!"
    چند ثانیه زل زل نیگام کرد... بعد لبخند زد... گفت: " تو از پس خودت بر میای!"
    بهترین نصیحتِ عمرم بود... انقدر اعتماد به نفس پیدا کردم که حس می کردم دیگه هیچکی از پسم بر نمیاد، جز خودم!!!
    نفهمیدم منظورت از 178 سانتی کیه!! ولی همیشه دوست داشتم بگی دلت میخواد ع.ع رو بکشی!!! موجودی با این همه رذیله ی اخلاقی... که احتمالاً فقط میتونه به این افتخار کنه که خیر سرش open mindه!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا