راستی بت نگفتم....اون روزی ک مدرسه بودیم...بعد از اینکه تو رفتی اومدش...بعد مامانمم رفت خونه منو با خودش نبرد...اخه قرار بود بمونم خونه خالم
بعد دعوامون شد منم جم کردم گفتم همین الان میخا برم خونمون...هوام تقریبا تاریک شده بود....
تو تصور کن وحید با اون همه غروری ک داره امد جلو چشه همه گفت:من غلط کردم...نرو بمون تا بعد شام خودم میرسونمت