مهندس خرده پا
پسندها
850

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :biggrin:

    ممنونم مهربونم...

    وای خدا بابام کی میاد بره برام کلی خوراکی بخره...:( تا اومدن بابام حدودا 50 ساعت مونده...
    نیایشم مهم نیست عزیزم چرا صحبت نمیکنی مهربونم... نظرتو راجع به پاسخ به نگاهت نگفتی

    ___________________________________

    بله من دو مورد رو بیان کردم/ممنونم ازتون از انتقال تجربه تون

    اما انتظار داشتم هر کدوم از موارد رو مجزا توضیح بفرمایید...
    بذارید چیزی که میخوام بگمو با یه خاطره از چهار سال پیش بگم

    یه هم اتاقی شیرازی داشتم/همیشه بهم میگفتیم عزیزم تا ما متوجه منظور هم شیمو فرهنگ لغاتمونو بهم یاد بدیم از هم جدا میشیم

    ______________________________

    میخوام اینو بهتون بگم نگاهمون با هم یکسان نیست/یعنی شما به عکس العملی رفتاری احساسی نسبت میدید و ممکنه من اونرو به منطق نسبت بدم و یا

    شما رفتاری رو به منطق نسبت دهید و من به احساس
    یه علت دیگه هم ک اینطوری نوشتم ( تاثیر منطق بر احساس ...تاثیر منطق بر منطق مخاطب و....) این بود ک سوال شما خیلی کلی بود و لازم بود برای هر قسمتش جواب خاص خودش رو بدم
    اکثرا همینطوریند
    چون اکثر مواقع تک بعدی به قضیه نگاه نمیکنم
    موقع بررسی یه مساله همه شرایط موجود رو میسنجم
    اقا شما یه بار تاثیر منطق به احساس مخاطب

    بار بعد تاثیر منطق بر منطق مخاطب

    و مورد سوم منطق بر یکنواختی رو مد نظر دارید...

    صراحتا بگم گیج میشم با حرفاتون

    انگار وارد مارپیچ شدم...:)
    اما گاهی اوقات انسانها اونقدر بی منطق و بی توجه خواهند بود که به هیچ یک از حرکات کلیدی ما توجه نکنند...
    اقا:

    من هر دو زندگی رو تجربه کردم:

    گاهی اوقات خونه از خوابگاه هم غیر قابل تحمل تر خواهد بود(بر حسب تعداد افراد عرض میکنم)

    اما با عکس العملتون کاملا موافقم بهتره بگم روش همیشگیه من در طی 4 سال بوده

    ادامه دارد...
    نیایشم:

    نگاه از زاویه احساس:

    اینکه اون دختر حتما شرایط روحی مساعدی نداره و گوش دادن به اهنگی که من میپسندم احساساتشو جریحه دار وناراحتش میکنه

    و از زاویه منطق:

    برای جلوگیری از مشاجره بهتره بی تفاوت باشم و بگذرم...
    من به هر دو پاسخ میدم چند لحظه بهم فرصت تایپ بدید

    نکته: من قصد تحمیل ندارم بنابراین دوست ندارم به این فکر کنید قصد سماجت بی جا و بی اساس رو دارم;)
    پاسخ خانوم :
    من خودم چن سال تو خونه دانشجو و خابگاه دانشجو با همه نوع پسری زیر یک سقف زندگی کردم

    چون خونه دانشجویی و محیط خابگاه میدان جنگ نیست ک هر روز با هم بگو مگو وجود داشته باشه
    منطق میگه اهنگی ک خودم دارم گوش میدم رو قطع میکنم و برای حل این مشکل دنبال راه کار میگردم
    مثلا به چن تاش اشاره میکنم:

    کم کم با منطق خودم احساسات اون شخص مقابل رو تحت تاثیر قرار میدم و کاری میکنم ک اون اکثر مواقع مطیع من باشه و یه جورایی حرفمو قبول داشته باشه

    یکی دیگش اینکه با منطق خودم باعث میشم ک اون از کار خودش شرمنده بشه و پی به اشتباه خودش ببره
    یکی دیگه اینکه میتونم با رفتار منطقی کاری کنم ک اون شخص مقابل بیشتر مواقع آهنگهایی ک من دوس دارم رو گوش بده و اینطوری کمتر باهم مشکل داشته باشیم
    هنوز هم نظرم 70-30
    خب...

    از دید منطق(حساس نشو و هندزفری بذار.اینجوری هر دو تون ب اهنگتون گوش میدید بدون اینکه مزاحمه هم باشید)
    از دید احساس(عصبی شو پرخاشگری کن بش تذکر بده.ک در اینصورت مطمعنا هیچ کدومتون دیگه با ارامش ب اهنگتون گوش نمیدید و از دست هم دلخور میشید. و در نهایت اذیت میشید)

    پس از نظر من منطق بهتره(راحت تری)
    پاسخ نیایش مهربونم:

    عزیزم اگر بخوایم به این مثال خاص توجه کنیم باید بگم من اکثر اوقات 0 هستم

    _______________________________________________________________

    پاسخ اقا :

    متوجه تعبیر شما نشدم

    ____________________________________

    و اما تخمین من:

    نمیدونم تا چه حد به مثالم راجع به نمره فکر کردید
    ببینید من فرض رو بر این میگذارم تا نوسان رو تعادل بدیم

    سوال شما دقیقا 70 درصد طبق منطق و دقیقا 30% احساس رو دخالت میدید؟

    بذارید اینطور بگم

    مثال:الان همخونه ای من با وجود اینکه دیده من اهنگ گوش میکنم لبتاپشو روشن و اهنگ گوش میده

    دو حالت رو به رو مونه :

    1- من صدای اهنگو قطع کنم/2- صدای اهنگو دوبرابر

    به هر کدوم از موارد درصد منطق و احساس رو نسبت بدید لطفا
    جوری ک من از قدیمیا میشنوم قبلنا ادما بی شیله پیله تر بودن وقتی میخاستن کاری انجام بدن ب منافع دیگرانم توجه میکردن

    اما الان اینجوری نیست اکثر ادما هزار تا چهره دارن.پس اگه احساساتت قوی باشه صدمه پذیر میشی
    جوری ک من از قدیمیا میشنوم قبلنا ادما بی شیله پیله تر بودن وقتی میخاستن کاری انجام بدن ب منافع دیگرانم توجه میکردن

    اما الان اینجوری نیست اکثر ادما هزار تا چهره دارن.پس اگه احساساتت قوی باشه صدمه پذیر میشی
    اما من 50 -50 رو قبول ندارم

    یه مثال میزنم شاید به این حرفام ربط داشته باشه
    وقتی میگیم 50-50 باید تصمیم گیری کنیم ، جریان زندگی ما شبیه رانندگی در جاده ء بدون پیچ و خم میشه ک البته احتمال خواب آلودگی ، توی جاده ای ک پیچ و خم نداره و یک نواخته خیلی زیاده
    اما وقتی 70-30 نگاه میکنیم به قضایا شبیه رانندگی توی جاده ای هست ک پیچ و خم زیاد داره ، راننده حواسش رو جمع میکنه ک یه وقت خوابش نبره


    امیدوارم مثالم منظورم رو رسونده باشه
    ببین اجی مثلا در برخورد با ی ادمه خودخاه باید کاملا منطقی رفتار کرد.چرا؟

    چون اون ادم همینجوریشم خودخاه هست اگه مام بخایم باش احساسی برخورد کنیم دیگه کاملا خواسته هاشو پیش میبره

    پس خییییلی جاها باید ب احساسمون اجازه حضور ندیم
    شاید چون من اکثرا افراط و تفریط دارم معیارم رو تعادل میذارم

    مثل این جمله همیشگی که میگن به 20 فکر کن تا حداقل 18-19 شی
    به خاطر نیایش چشم ...............


    اما اگه نظر من رو بخاین بدونین فک میکنم منطق باید 70 درصد و احساس 30 درصد در تصمیم گیری ها دخالت داده بشه
    بله اما اعلام حضور کنید درسته اینترنته همه صفحه هر کسی حریم شخصیشه (به عقیده من ...)

    بهتره اعلام حضور بفرمایید

    نظر شما راجع به این موضوع چیه؟
    اخه انقدر جذاب حرف میزنین ک هر وقت میام مجذوب حرفاتون میشم

    تا جایی ک از حرفاتون معلومه دارین در مورد میزان دخالت منطق و احساس حرف میزنین

    بحث جالبیه
    سلام اقا/شما همچنان به مناظره ما دقت میفرمایید

    من
    نا تا نا ئیل هستم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا