مهندس خرده پا 2
پسندها
567

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • فقر چیست...
    ميخواهم بگويم ......
    فقر همه جا سر ميكشد .......
    فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......
    فقر ، چيزي را " نداشتن " است ،
    ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
    فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي
    فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند .
    فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،
    كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ...
    فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
    فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
    فقر ، همه جا سر ميكشد ........
    فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
    فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است.
    " دکتر شر
    سکوت اتاقم را دوست دارم

    و آنرا حتی با صدای ترکیدن بغضم نخواهم شکست

    بغضم را فرو خواهد خورد اما سکوت را ادامه خواهم داد

    تاریکی مطلق اتاقم را با هیچ نوری از بین نخواهم برد

    حتی با برق نگاهم

    چشم هایم را مدت هاست به روی همه چیز بسته ام

    چرا که تاریکی اتاقم کمرنگ نشود...
    با اهنگش بخونیا !!!!!!!
    خونه ی مادر بزرگه ، الان آپارتمانه
    خونه ی مادر بزرگه ، استخر و لابی داره
    خونه ی مادر بزرگه ، wifi ی مفتی داره
    خونه ی مادر بزرگه ، دیش و LNB داره
    کنار خونه ی اون ، همیشه پارتی برپاست
    پارتیهای محله ، پر شور و شوق و غوغاست
    مادر بزرگه الان ، مازراتی سواره
    رنگ موهاشم هر روز ، جور واجورو باحاله
    مادر بزرگه الان ، شلوار جین می پوشه
    کفش کالج و کیفش ، همیشه روبه روشه
    مادر بزرگه هرشب ، Gem Tv رو میبینه
    خرم سلطان و سنبل ، لامیارو میبینه
    خونه ی مادر بزرگه ، هنوز خیلی باحاله
    خونه ی مادر بزرگه ، حرفای خاصی داره
    دلم تنگه


    آهای اهالی شهر حرف و سخن زیاده
    حال همه گرفته ست درده دلا زیاده

    تا به كسی میرسی ناله و دلواپسی
    وقتی میپرسی چرا داد میزنه بی كسی

    بی كسی

    دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
    واسه دیدن خونه روزا رو میشماره

    دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
    واسه دیدن خونه روزا رو میشماره

    هرچی صدا می زنی هیچ كس جواب نداره
    وقتی رفاقت می خوای هیچ كس وفا نداره

    بدون رفاقت سخته بی هم زبونی سخته
    میون صد تا آدم تنها بمونی سخته

    منتظر فرارم از دنیا گله دارم
    برای گفتن از عشق یه عالمه حرف دارم

    اگه گوشت با منه بگم چه حالی دارم
    عاشق خاك خونم قریب این دیارم


    دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
    واسه دیدن خونه روزا رو میشماره
    سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "
    چشمها راشستم باز همان را دیدم
    جز دو رنگی و دروغ
    جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید.
    پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب.
    دورهء تلخ فریب
    دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب.
    دورهء این همه نامردی هاست.
    تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟
    باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا