م
پسندها
8

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

    هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

    روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
    گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

    بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
    دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

    خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
    خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

    سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
    دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

    ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
    عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
    نـــــــــی نـــــــــی کوچولوهای دوست داشتنی جدید رسیدن بـــــــــدو بـــــــــدو بــــــــــــــــــــــدو
    کاش مخابرات
    یه روز صبح بهت اس ام اس میداد:

    مشترک محترم و عزیز ما،
    شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دویست بار میگرفتی

    اس ام اس که حرفش رو نزن،
    اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
    حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود
    که برا خودمون سیوش میکردیم
    حتی یه شب، ( زمستون بود فکر کنم)، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم
    که پای تلفن خوابمون برد،
    یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم

    حالا مشترک
    حالا مشترک محترم و عزیز،
    چی شده که این روزا دیگه خبری ازت نیست؟
    چیزی شده؟
    چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری؟
    یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی

    منِ مخابرات، اون دوره رو باهاتون زندگی کردم، حقمه که بدونم

    تو هم اس ام اس بدی بگی:
    بیخیال رفیق،
    این روزا هم میگذره....
    مرا که هیچ مقصدی به نامم ..

    و هیچ چشمی در انتظارم نیست را !.. ببخشید !

    که با بودنم ترافیک کرده ام !!
    این روزها بغضم سنگین است...

    آن‌قدر سنگین که هر چه می‌شکنم سبک نمی‌شود...!

    خنده‌هایم را می‌بینی،...

    بغضهایم را نه...

    تنهایی همین است...

    عمیق که می‌شود،...

    دیوانه‌ات می‌کند...

    می‌خندی... می‌خندی... می‌خندی...
    در ســــتایش ِ چشــــمهایــت

    شــعری نــمیتوان گفت

    خاضـــعانه

    تنــها بــاید

    تماشـــا کــرد ، مســت شد ، رهــا شد ...
    هنگامی كه آوازه كوچت بی محابا در دل شب می پيچد

    سكوت داغی است بر زبان سايه ها

    باز هم يادت شرری می شود

    بر قامت باران های اشک

    اين جا ميان غم آباد تنهايی

    به اميد احيای خاطره ای متروك

    روزها گريبان گير آفتابم

    و شب ها دست به دامن مهتاب

    نمی گويم فراموشم نكن هرگز

    ولي گاهی به ياد آور

    رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....
    ♥ ♥ ♥ یــلـدای هــمـگـی پــیـشــاپــیـش مـــبـارک ♥ ♥ ♥

    من یه نـــــــــی نـــــــــی کوچولوی دوســـــــــــت داشتنی ام دوســـــــــــــــــم داری؟
    تصاویری دیده نشــــــــــــــــــــده از دنیای اطرافمـــــــــــــــــــ ـــــون البته جالب
    نـــــــــی نـــــــــی کوچولوی دوست داشتنی جدید رسید بـــــــــدو بـــــــــدو
    نــــــــی نــــــــی کوچولوی دوست داشتنــــــــــــــی
    از اون روز ها فقط مونده خاطره ها

    روزای که ساخته بین ما فاصله ها

    مونده از اون روز ها حرفای نگفته بسیار

    وقتی پیش میرفتیم با سختی های دشوار

    همه ذهن ما درگیر با این رویا بود

    فصل گمشده قصه تو دستای ما بود

    ای راز ما بود تنهایی فاز ما بود

    توی قفس نوشتن بال پرواز ما بود

    قصه اینجا بود که ما بودیم اما کسی تو این راه نبود

    اصلا این راه نبود

    هر کی که فکر کرد تو راهه

    توی بی راهه بود

    هدف وحرف و سبک یاسین شده زبان زد عام

    اگه که بتونی بگیری مطلبو از سوی حرفام

    با وجود درد دام

    با غرور غم هام

    توی این محدودیت ها من ستاره فردام
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا