می گویم هست، می گویی نیست...
می گویم می شود، تو اصرار داری که نمی شود...
گاه حتی دلخورم می کنی، می گویی من زنم و پراحساس و این تصمیم منطق است...
منطق هایت از احساسات دخترکی سر به هوا هم ناکارآمدتر است!
دیگر از به جای من تصمیم گرفتن هایت خسته ام، مرد!
از به جای من اندیشیدن هایت خسته ام...
امروز از مرد بودنت بیزارم...
از بودنت بیزارم...
حتی از تو بیزارم...