می توانم عبور کنم از تو
همچو ردپایی که در برف
می توانم ذوب شوم در تو
تمام زمین، دو راهی پیچیده ای است
پر از علامت ممنوع
و هیچ نقشه ای مرا به راه نبرده است
همیشه اشتباه می کنم
و آن سوی دوراهی ساده ما
تکه های سرنوشت مرا
باد می برد...
در شب تردید من ، برگ نگاه!
می روی با موج خاموشی کجا؟
ریشه ام از هوشیاری خورده آب :
من کجا ، خاک فراموشی کجا.
دور بود از سبزه زار رنگ ها
زورق بستر فراز موج خواب
پرتویی آیینه را لبریز کرد :
طرح من آلود شد با آفتاب