خداوندا . . .
زانويم را به خاكت ريشه ميكنم و
دستانم را به آسمانت
و فرياد سر ميدهم . . .
مگذار از غم واندوه زمانه زانويم خم شود
مگذار در زمين تو بر رنج ها بي صبر شوم
مرا بازيچه اي چون تاس بر ميز تفريح خالقان تقلب مکن
بگذار اگر زندگي بازي است من برنده آن باشم