شهرآفتابی
پسندها
223

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چندبار امید بستی و دام برنهادی
    تا دستی یاری دهنده، کلمه ای مهر آمیز،
    نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟

    چند بار دامت را تهی یافتی؟

    از پای منشین، آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری!
    پس از سفر های بسیار و
    عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز،
    بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم، بادبان برچینم، پارو وانهم،
    سکان رها کنم، به خلوت لنگرگاهت در آیم
    و در کنارت پهلو بگیرم.

    آغوشت را بازیابم و استواری امن زمین را زیر پای خویش
    پنجه درافکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن
    سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را
    به جای همراهی کردنشان!
    عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب!

    در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه!
    می خواهم آب شوم در گستره ی افق
    آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود!
    می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم
    حس می کنم و می دانم
    دست می سایم و می ترسم
    باور می کنم و امیدوارم
    که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد.
    می خواهم آب شوم در گستره ی افق

    آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود!
    برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم
    که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند،
    گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود،
    برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
    و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد

    و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
    سخن بگوییم.
    دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند

    رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
    و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند،
    سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
    از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق های نهان
    و شگفتی های بر زبان نیامده،

    در این سکوت حقیقت ما نهفته است،

    حقیقت تو و من!
    دریا و مرد تنها و روی ساحل
    مردی به راه می گذرد
    نزدیک پای او
    دریا همه صدا
    شب ‚ گیج درتلاطم امواج
    باد هراس پیکر
    رو میکند به ساحل و درچشم های مرد
    نقش خطر را پر رنگ میکند
    انگار
    هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟
    و مرد می رود به ره خویش
    و باد سرگردان
    هی می زند دوباره : کجا می روی؟
    و مرد می رود و باد همچنان
    امواج ‚ بی امان
    از راه می رسند
    لبریز از غرور تهاجم
    موجی پر از نهیب
    ره می کشد به ساحل و می بلعد
    یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب
    دریا همه صدا
    شب گیج در تلاطم امواج
    باد هراس پیکر
    رو میکند به ساحل و .....
    مرگ رنگ رنگی کنار شب
    بی حرف مرده است
    مرغی سیاه آمده از راه های دور
    می خواند از بلندی بام شب شکست
    سرمست فتح آمده از راه
    این مرغ غم پرست
    در این شکست رنگ
    از هم گسسته رشته ی هر آهنگ
    تنها صدای مرغک بی بک
    گوش سکوت ساده می آراید
    با گوشوار پژوک
    مرغ سیاه آمده از راههای دور
    بنشسته روی بام بلند شب شکست
    چون سنگ ‚ بی تکان
    لغزانده چشم را
    بر شکل های در هم پندارش
    خوابی شگفت می دهد آزارش
    گلهای رنگ سرزده از خک های شب
    در جاده ای عطر
    پای نسیم مانده ز رفتار
    هر دم پی فریبی این مرغ غم پرست
    نقشی کشد به یاری منقار
    بندی گسسته است
    خوابی شکسته است
    رویای سرزمین
    افسانه شکفتن گلهای رنگ را
    از یاد برده است
    بی حرف باید از خم این ره عبور کرد
    رنگی کنار این شب بی مرز مرده است
    دیر گاهی است در این تنهایی
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    بانگی از دور مرا می خواند
    لیک پاهایم در قیر شب است
    رخنه ای نیست دراین تاریکی
    در و دیوار به هم پیوسته
    سایه ای لغزد اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رسته
    نفس آدم ها
    سر به سر افسرده است
    روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطی مرده است
    دست جادویی شب
    در به روی من و غم می بندد
    می کنم هر چه تلاش
    او به من می خندد
    نقشهایی که کشیدم در روز
    شب ز راه آمد و با دود اندود
    طرح هایی که فکندم در شب
    روز پیدا شد و با پنبه زدود
    دیرگاهی است که چون من همه را
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    جنبشی نیست دراین خاموشی
    دست ها پاها در قیر شب است
    دود می خیزد ز خلوتگاه من
    کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
    با درون سوخته دارم سخن
    کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
    دست از دامان شب برداشتم
    تا بیاویزم به گیسوی سحر
    خویش را از ساحل افکندم در آب
    لیک از ژرفای دریای بی خبر
    بر تن دیوارها طرح شکست
    کس دگر رنگی در این سامان ندید
    چشم می دوزد خیال روز و شب
    از درون دل به تصویر امید
    تا بدین منزل پا نهادم پای را
    از درای کاروان بگسسته ام
    گر چه می سوزم از این آتش به جان
    لیک بر این سوختن دل بسته ام
    تیرگی پا می کشد از بام ها
    صبح می خندد به راه شهرمن
    دود می خیزد هنوز از خلوتم
    با درون سوخته دارم سخن
    مرغ معما دیر زمانی است روی شاخه این بید
    مرغی بنشسته کو به رنگ معماست
    نیست هم آهنگ او صدایی ‚ رنگی
    چون من دراین دیار ‚ تنها ‚ تنهاست
    گرچه درونش همیشه پر ز هیاهوست
    مانده بر این پرده لیک صورت خاموش
    روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف
    بام و دراین سرای میرود از هوش
    راه فروبسته گرچه مرغ به آوا
    قالب خاموش او صدایی گویاست
    می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار
    پیکر او لیک سایه روشن رویاست
    رسته ز بالا و پست بال و پر او
    زندگی دور مانده : موج سرابی
    سایه اش افسرده بر درازی دیوار
    پرده دیوار و سایه : پرده خوابی
    خیره نگاهش به طرح های خیالی
    آنچه در آن چشمهاست نقش هوس نیست
    دارد خاموشی اش چو با من پیوند
    چشم نهانش به راه صحبت کس نیست
    ره به درون می برد حکایت این مرغ
    آنچه نیاید به دل ‚ خیال فریب است
    دارد با شهرهای گمشده پیوند
    مرغ معما دراین دیار غریب است
    راستش دلم خیلی واسه دوستانم تنگ میشه !

    نمیتونستم تاپیک خداحافظی بزنم !

    آره دیگه !:gol:....شما خوب بودی که ما هم خوب بودیم.

    دلیلش رو بهتون میگم اما تو یاهو.

    adminهم اومده صفحه ام ٬ دیدیدنش فکر کنم

    درخواست دادم نام کاربریم رو ببندند!
    راستی خوبه اومدین...

    خواستم ازتون خداحافظی کنم...

    دیگه باشگاه نمیام.

    بدی دیدید حلال کنید !
    باشه ما هم بعدا به حساب شما میرسیم !

    البته با محمدی و یاس...:D

    وقتی اومدم پروفتون رفته بودین

    به خدا میسپارمتون.:gol:
    تو هم مراقب شهر آفتابی مهربون من باش عزیزم

    شبت بخیر ، واسه یاهو بهت اطلاع میدم

    خوب بخوابی:victory:
    گفتین نتم سرعتش خوب شده ! فروکش کرد !:D

    به زورصفحتون رو باز کردم !

    تمام مواردی که گفتین لحاظ میشه...:D

    مرسی ...متوجه شدین سرعتم اومد پایین ٬حالا شما شروع کردین !؟:D

    مرسی .......:gol:
    خب پس از خون بدتون میاد !

    اگر فرداشب به موقع نیومدین ‍! دیگه !:D

    خب مشخصه از گل خیلی خوشتون میاد٬ گل مورد علاقه اتون چیه ؟

    اره دقیقا !:D

    در ضمن یادتون باشه ! شما خودخود گل واقعی هستید ! پس هر وقت میاید پروفم بنده متعاقبا باید جبران کنم!

    منظورم رو که متوجه میشین. :smile:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا