دلم باران می خواهد؛
بدونِ چتر زیرِ تگرگ هایِ سخت !
خیسِ خیس !
اما می دانم خدا هنوز هم با کودکی ست،
که در همین نزدیکی با کفش هایِ پاره،
آرام قدم بر می دارد !
باران نمی خواهم خدایِ من،
عشق ببار ...
بدونِ چتر زیرِ تگرگ هایِ سخت !
خیسِ خیس !
اما می دانم خدا هنوز هم با کودکی ست،
که در همین نزدیکی با کفش هایِ پاره،
آرام قدم بر می دارد !
باران نمی خواهم خدایِ من،
عشق ببار ...