گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی