مي رفتيم، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سياه !
راهي بود از ما تا گل هيچ .
مرگي در دامنه ها ، ابري سر كوه ، مرغان لب زيست.
مي خوانديم: «بي تو دري بودم به برون، و نگاهي به كران،
و صدايي به كوير.»
مي رفتيم، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما
مي باريد.
خنديديم: ورطه پريد از خواب ، و نهان ها آوايي افشاندند.
ما خاموش ، و بيابان نگران، و افق يك رشته نگاه.
بنشستيم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي، و زمين ها
پر خواب.
خوابيديم. مي گويند: دستي در خوابي گل مي چيد.
اممم ، دیز ویک آی اِسپنت ما تایم واچینگ سریالز اند هوینگ لیتل فان ، بات فرام د نکس ویک
آیم گوینگ تو هو لاتز آو ورک تو دو ، استادینگ ، سام ترنسلیشنز ، ورکینگ آن مای پراجکت ...
بله آقای سرمد گفته
ولی تازگی نگفته که علت غذای بیرون باشه
همون موقع ای که نبودی و تازه رفته بودی کلی ازت تعریف کرد و گفت چقدر خانومییییییییییییییییییی
جدی هم میگفت
ای بابا قربون دختر متواضع خودمون برم
اینجوری ها هم نیست که تو میگی
چون از قدیم گفتن وقتی مردی بگه دست پخت فلانی خوبه یعنی خوبه چون اونا به هرکی دورغ بگن به شکمشون دروغ نمیگن