"زهرا"
پسندها
1,188

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آرههههههههه؟
    سلام.قربانت خوبم.
    خبر سلامتي.ايشالا به امميد خدا خبراي خوب خوب تو راهه.دارن ميان دسته دسته.خخخخخ
    تو خوبي؟كنكور چي قبول شدي اونو بگو.
    دوباره پاییز…
    اما نه ((فصل خزان)) زرد!
    دوباره پاییز…
    اما نه فصل اندوه و درد!
    دوباره پاییز…
    فصل زیبای سادگی…
    دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی!
    پاییزت پیشاپیش مبارک

    برو اگه می خوای بری .
    دلت نسوزه واسه من
    اینجوری که کلافه ای !
    بد تره خوو
    دلو بکن
    بکن دلو از این همه خاطره های روی اب
    فکر کن ندیدم ما همو حتی یه بارم توی خواب
    راحت برو
    یه قطره هم گریه نداره چشم من!
    اشکاشو پشت پای تو می خواد بریزه
    دل بکن
    من که نمیمیرم اگه بخوای تو از اینجا بری
    چون می دونستم که تو از اول را مسافری
    شاید نفهمیدی که من!
    بی ا.ن که تو چیزی بگی سپردمت دست خدا
    که بی خداحافظی نری..
    غصه ی راهمو بخور ..
    شاید همین جا بمونم..
    شاید به مقصد رسیدم خودم هنوز نمی دونم !
    تا كي بايد چشام تو رو نبينه
    بين دستاي ما ديوار چينه
    ايني كه مال تو بازار دل هاست
    خدايي عشق نيست نقطه چينه
    ببين كه عشق نداره راه ساده
    سواره كم پياده هاش زياده
    اون كسي برگ برنده ميبره
    كه پاي هر كس دل نداده
    من به آمار زمين مشكوكم
    اگر اين سطح پر از آدم هاست
    پس چرا اين همه دل ها تنهاست
    من به آمار زمين مشكوكم
    اگر اين سطح پر از آدم هاست
    پس چرا اين همه دل ها تنهاست
    به رسم اين دوره زمون تنهايي قسمت منه
    بازي تقدير و ببين دلمو آتيش ميزنه
    اون كه رفيق راهته برات هزار بار ميميره
    اگه بگي دوستش داري تو رو به بازي مي گيره تو رو به بازي مي گيره
    من به آمار زمين مشكوكم
    اگر اين سطح پر از آدم هاست
    پس چرا اين همه دل ها تنهاست
    من به آمار زمين مشكوكم
    اگر اين سطح پر از آدم هاست
    پس چرا اين همه دل ها تنهاست
    باران می بارد...
    به دام افتاده آسمان بین شهریور و مهر..
    هوای سردیست...
    جبران نمی کند گرمی نفس هایم سردی دستانم را...
    باران می بارد...
    چشمانم کشیده می شوند به سمت سیاهی....
    آسمان سیاه...
    بازی می‌کند باد با گیسوان سبز انار
    هوا سرد است...
    کسی نیست انگار...
    کسی رفته انگار...
    کسی که گرمای قلبم بود
    حال اما....
    دیگر نیست...
    باران می بارد....
    "زهرا "
    خوبم قربانت.خبر اينكه الان خستههههههههههه ميرم بخوابم دوباره ميام پيشت.تو نياي دنبالمااااااا يه وقت پوستت خراب ميشه.من ميام بهت سر ميزنم.فعلا عزيزم.باي
    قربونت عزيزش.خوبم خداروشكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر.
    تو خوبي؟كجا بودي، نبودي؟
    هنگام هضم غذا نه کار کنید نه راه بروید .

    هنگام بالا رفتن از پله عجله نکنید و در هر طبقه چند دقیقه استراحت کنید .

    با بازوی دست چپ بارهای خیلی سنگین را حمل نکنید .

    هنگام خواب تخت خوابتان را طوری قرار دهید که پایتان کمی بالاتر قرار گیرد .

    سعی کنید بیش تر روی پهلوی راست بدن بخوابید .

    پنجره اتاق را هنگام خواب باز نگه دارید .

    با آب خیلی داغ استحمام نکنید .

    از جهیدن شدید بر روی پله های اتوبوس بپرهیزید .

    سیگار نکشید ، سیگار نکشید و ...
    گاهی کار از شعر های عاشقانه و
    آهنگ های عاشقانه میگذرد...
    حتی دیگر باران آرام شهریور آرامت نمی کند..
    ذهنت پر از تشویش می شود و دلت
    انگار که در دلت چند خانم مسن رخت میشورند و
    میشورند....
    دیگر حتی شعر های فاضل نظری
    نمیدهد کفاف تنهایی دلت را...
    راستی ای دوست!
    "به خانه ی غم ها خوش آمدی"
    اگر آمدی چقدر زود کوله ات را به دوش کشیدی؟!
    خانه ی کوچکی بود با حیاطی نقلی
    اما هر چه بود...
    متعلق به تو بود!
    حال اما نمی دانم کلیدش را کجا بگذارم
    که کسی نتواند پیدایش کند...
    یادم باشد که حتماً دری از سنگ برایش بسازم...
    که در گل یا پوچ عشق از تو که بریدی نخ محبتم را
    ببرد....
    یادم باشد...
    من هم عوض میشم...
    چه وقت؟!
    به وقت طلوع آفتابگردان و غروب شبتاب
    به وقت اذان برکه...
    به وقت گل نی!
    من هم عوض خواهم شد...
    خیلی زود خیلی دیر...
    "زهرا "
    ﺣﺴﻴﻦ ﭘﻨﺎﻫﻰ :
    ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﺭﻭ
    ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ , ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﻪ ﺷﺐ
    ﺗﻮﺕﻓﺮﻧﮕﯽ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﮐﻪ
    ﭘﯿﺶﺧﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﺑﻦ , ﺍﻣﺎ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ
    ﻫﻤﻪﯼ ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯿﺎﻡ ﻟﻪ ﺷﺪﻥ .
    ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺒﺮﻡ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ
    ﺧﻮﺍﺑﻢ
    ﭼﻮﻥﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ !
    ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ
    ﺩﺍﺷﺘﻢ
    ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻢ ﮐﻼﺳﯿﺎﻡ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ
    ﺍﻣﺎ ﯾﻪﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ
    ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﮐﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ .
    ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ
    ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻡ
    ﭼﻮﻥ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺍﺯﻡ ﺑﺪﺯﺩﻧﺶ !
    ! ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ
    ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ
    ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮﺵﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ
    ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﻡ ﺩﻭﺭﻣﯿﺸﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﺩﻭﺳﺶ
    ﺩﺍﺭﻡ
    ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﻣﺶ !
    ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ
    ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ , ﺩﯾﮕﻪ
    ﺁﺯﺍﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ , ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢﻧﮕﺮﻓﺘﻤﺶ ﮐﻪ
    ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺑﺸﮑﻨﻪ ,
    ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﻡ ﺑﺪﺯﺩﻧﺶ ,
    ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﺸﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﻩ ... ﺍﻣﺎ
    ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ
    ﺳﺮﺵ ﺑﺎﮐﺴﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﮔﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ
    ﮐﺮﺩﻩ ....
    ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ
    ﭼﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ
    مرا عهدی است با جانان... که تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را...چو جان خویشتن دارم
    به طواف دلت امده بودم..
    کمی جنوبی تر از کعبه ی چشمانت جایم داده بودی
    همانجایی که چشم فلک به ان نرسد ..
    گفته بودی حالا که امده ای خودم سنگ انداز شیطان خواهم شد ..
    گفته بودی دلی دارم خشت خشت محبت تو
    گفته بودی طلوع چشمانت همان مشرق آرزو هایم است ..
    گفته بودی جهان به زبان غنچه پرپر من فرا گوش داده
    گفته بودی قفس افتاده بر جانم ..
    بیا و برهان من را ..
    گفته بودی ...
    حال من می گویم !
    رفیق! سکوت همیشه نشانه ی رضایت نیست ..
    گاهی سکوت می گوید: هشدار! زخم دل را ببین!
    تمام شعر های منزوی و شاملو و شهریار و نظامی را اگر جمع کنم!
    بخشی از مهربانی های تو نیست!
    گاهی اگر تمام جهان را جمع کنم !
    بخشی از جای خالی تو را بسپارم بهشان
    پر نمی کنند به والله همه شان ذره ای از بودن تو را !
    گفته اند: انچه از دل بر اید لاجرم بر دل نشیند !
    از دل بر امده ای بود شایدم بر دل نشیند!
    "زهرا"
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا