نتایح جستجو

  1. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    خیلی سال پیش تو این قسمت می نوشتم تو قسمت دستنوشته ها من می نوشتم :رهگذر و سال ۹۹ کتاب دست نوشته های یک رهگذر رو نوشتم الان برگشتم اینجا نگاه می کنم حس می کنم یه چیزایی ریشه در گذشته ها داره انگار به صورت ناخودآگاه، اینجا برای من حس گذشته رو داره، انگار یه دکمه می زنم بر می گردم به عقب ،...
  2. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    از انصاف به دور است که چون قصد بیان حق کنی، از قاب حقیقت هر آنچه را که دوست تر داری برگزینی،آب و رنگش را افزون کنی، آن را به گونه ای که خواهی بپرورانی و بر مابقی آن پرده افکنی و آنرا از دیدگان پنهان سازی، تا حقیقت را به گونه ای جلوه دهی که منفعت تو در آن است. غافل از این که روزگاری خالق حقیقت...
  3. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    تبعید آدم را شاعر می کند، بر نهانخانه ذهنت نیشتر می زند ، تو را جاری می کند، گذشته و حال و آینده را رو به رویت می نشاند،چشم دلت را می گشاید، آنگاه قلم در دستت می دهد و این تازه آغاز یک ماجرا است....
  4. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    زیر پایت را نگاه کن. صورت مساله میان ازدحام جمعیت گم نشود.
  5. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    پناه می برم به پروردگار از شر خویشتن خویش و از شر جور نفس که هر آینه انسان را به تباهی فراخواند، دل را به وسوسه اندازد، جسم را همنشین حزن کند، افسار آدمی را به دست گیرد و در هر کوی و برزنی که خواهد روانه کند، روح را خسته کند و تن را فرسوده، جسم را برده خویش سازد و روح را به استثمار خویش در...
  6. رهگذر*

    چه سالهاااااااااااااااااااااااااایی که گذشت.صفحه های بچه های قدیم را که نگاه می کنم همه مثل من...

    چه سالهاااااااااااااااااااااااااایی که گذشت.صفحه های بچه های قدیم را که نگاه می کنم همه مثل من از این خانه رفته اند
  7. رهگذر*

    :gol: تبریک

    :gol: تبریک
  8. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    تا چند صباحی پیش درد این بود که سیاست از دین جداست. امروز درد این است که چرا سیاست بر دین فرمانروا است .و این درد از زمانی بر پیکر تاریخ افتاد که منفعت گلوی حقیقت را فشرد ، دین را بازیچه ساخت و بر قامتش جامه دوخت آنرا در توبره ای انداخت و با خود یدک کشید تا در هر محفلی که خواهد برقصاند و هر...
  9. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    چگونه بودن از بودن مهم تر بود و کیفیت بودن از ماهیت بودن اثر بخش تر روز گار سختی، یکی بود یکی نبود. وقتی باید یکی بود، یکی نبود. گاهی بود، گاهی نبود. این گاه گاه بودن آدمها، سخت تر از نبودنشان بود. اگر نبودند آدم خو می کرد به نبودنشان و یقین پیدا می کرد که دیگر نیستند. اما چون گاه...
  10. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    گویی که نام تو نقش بسته بر چشم های من هر سو که نظر کنم تماشا کنم تو را
  11. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    درود پروردگارم من بازگشتم دلم براي تمام دلتنگي هايم تنگ شده بود نقطه سر خط
  12. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    ازهم ديدن ها و فهميدن ها و چشم بستن ها ببيني بفهمي و چشم ببندي يك جاده كه هميشه سر راه توست بازهم رسيدي؟ چشمهايت را ببند و برو.
  13. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    این بار اما به گونه ای دیگر خواهم زیست و به هر انسانی قدر قدرش حرمت خواهم نهاد و قدر قدرم حرمت خویش را پاس خوام داشت ورنه حرمت قربانی محبت خواهد شد و علی اینگونه می گفت : بهای شما بهشت است خود را به کمتر از آن مفروشید
  14. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    كوچ كردمبار بستم خانه بوي غربت مي داد اينجا آشيانه كردم بار ديگر دفتر مي گشايم "بسم رب مهرباني"
  15. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    چشمهايم.......................... .......... ....... آرامتر شايد كلاغي در اين حوالي پرسه زند بگذار و بگذر گريزي جز اين نيست
  16. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    درود غماز احوالت بي خبر بودم آن چشمها جايت را در دلم گرفته بودند عاقبت رفتند بازگرد مي خواهم گلويي تر كنم من ، غم و قلم اسباب بزم مهيا است غم بر دامان قلم و قلم در دستان من جولان خواهم داد
  17. رهگذر*

    دست‌نوشته‌ها

    من در ميان دل و دين خويشتنسعي صفا و مروه مي كنم اين قصه را خود سروده ام بيهوده ز دهر شكوه مي كنم
  18. رهگذر*

    من در ميان دل و دين خويشتن سعي صفا و مروه مي كنم

    من در ميان دل و دين خويشتن سعي صفا و مروه مي كنم
  19. رهگذر*

    سلام عزیزم اومدم سلام بدم و به خاطر با معرفت بودنت تشکر کنم دوست دارم عزیزم

    سلام عزیزم اومدم سلام بدم و به خاطر با معرفت بودنت تشکر کنم دوست دارم عزیزم
  20. رهگذر*

    گویی که نام تو نقش بسته بر چشم های من هر سو که نظر کنم تماشا کنم تو را

    گویی که نام تو نقش بسته بر چشم های من هر سو که نظر کنم تماشا کنم تو را
بالا