(رها)
پسندها
1,761

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره


  • خوب شد بهت گفتم...راحت شدم دی
    پس تو هم دوسم داری ...
    میخواستم از عشقت سر به بیابون بذارم آخه:-)
    سلووووم دیگه یاد گرفتم دی
    خب اگه دوست داری من حرفی ندارم :D
    مرا ترک کرده ای؟
    فدای سرت،غمت نباشد.
    قلبم را شکسته ای؟
    فدای سرت،غمت نباشد.
    من قبل از تو به تو خیانت کردم؛
    مدتی است برایت شعر نگفته ام،
    بهت فکر نکرده ام؛
    آری مدتی است برای تصویر ساختگی تو در ذهنم،شعر میگویم.
    آنقدر به تو فکر کرده ام که
    تصویر ساختگی ات از خود واقعیت سبقت گرفته؛
    الان دیگر تورا دوست ندارم؛
    تصویر ساختگی ات را دوست دارم،
    برایت نام جدیدی انتخاب کردم؛
    طفلک روان شناسم فکر کرد دیوانه شدم؛
    من دیوانه نیستم من فقط عاشق شدم!
    اتفاق خاصی قرار نیست بیفتد
    فقط، تو جلسه داری
    خب داشته باش!
    خیلی مهم و رسمی
    خب باشد!

    من وارد می‌شوم بی‌هوا
    خب بشوم!
    هر چه می‌گویند نه
    خب بگویند!
    کمی صبر..
    خب نمی‌کنم!
    اصلا گوشم بدهکار نیست
    خب نباشد!

    عزیزم دلم برایت تنگ شده
    دل که این حرف‌ها سرش نمی‌شود
    راستی فردا نیم ساعت زودتر
    دلتنگ خواهم شد..
    صرفاً جهت اطلاع!

    #حامد_نیازی
    مگر می توانم
    فراموشت کنم اصلاً؟
    تو
    را از سرِ راه نیاورده ام که
    همینطوری
    دستی دستی
    دیگر عاشقت نباشم...
    نا سلامتی
    تو
    لعنتی جانِ رفته ی منی
    که
    همینجوری
    بی تفاوت
    لم داده ای
    وسط شعرهایم و
    عین خیالت هم نیست
    که باید برگردی...
    حذف کن کسانی را که
    باعث غمت میشوند
    بیش از حد که کوتاه بیایی
    میشوی کوتاه ترین دیوار
    گاهی ببخش و سرد باش
    بگذار دلخوش نباشند
    به گرمای وجودت
    که هر وقت بخواهند کنارت بزنند!!
    با چشم هایت حرف دارم
    می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
    از بهار
    از بغض های نبودنت
    از نامه های چشمانم
    که همیشه بی جواب ماند
    باور نمی کنی؟!
    تمام این روزها
    با لبخندت آفتابی بود
    اما
    دلتنگی نگاهت
    رهایم نمی کند
    به راستی
    عشق بزرگترین آرامش جهان است...!
    اختیار داری...
    عالی بودن....بازم ممنون;)
    فقط ببخشید من متنام تموم شدن:D
    با هم که قدم میزنیم...
    حسودیش میشود آفتاب...
    نه که هیچ گاه...
    قدم نزده است با ماه...

    رضا کاظمی
    ممنون خانومی ...:gol:
    متنات یکی از یکی قشنگتر بود کم آوردم توی جواب دادن:)
    دستم را بگیر!
    همین دست برایت ترانه‌های عاشقانه نوشته،
    همین دست
    سوخته در حسرتِ لمس دست‌های تو،
    همین دست پاک کرده اشک‌هایی را
    که در نبودت
    به گونه دویدند...

    این دست
    بوی ترکه‌های کلاس سوم را می‌دهد هنوز،
    این دست کابل خورده
    تا یاد بگیرد بنویسد:
    آزادی...
    این دست پینه‌بسته
    از نوشتن مداومِ نامت...

    دستم را بگیر
    و از خیابانِ زندگی بگذران مرا...

    یغما گلروئی
    یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
    نیست یاری که مرا یاد کند
    دیده ام خیره به ره ماند و نداد
    نامه ای تا دل من شاد کند

    فروغ فرخزاد
    بزرگتر که شدم...
    داستانی خواهم نوشت که کلاغ هایش....
    قصه ببافند و آدمها را به هم برسانند...
    ممنون بانو....
    شکر بد نیستم...
    سلامتی،منکه فعلا هستم دوستم، شما درگیر پایان نامتی حواست نیست :)
    شما چه خبرا؟خوش میگذره؟
    بە بۆنەی هاتنی جەژنی پیرۆزی قوربان جوانترین پیرۆزبایتان لێ دەکەم
    هیوادارم هەموو رۆژەکانی تەمەنتان هەر جەژن و جەژنانەتان هەر خۆشی و شادی به
    :gol:
    سلام دوستم...
    خوبی عزیزم؟
    ممنون بابت متنای زیبا...
    عیدت مبارک خانومی:gol:

    داشتم فکر میکردم شاید اصلا برای همین است که هیچ وقت به هیچ کسی قول همیشه ماندن نداده ام...
    انگار که من
    فقط می توانم
    از دور آدم هارا دوست داشته باشم!
    مثلا
    از دور تورا دوست داشته باشم...
    از دور مراقبت باشم...
    از دور نگاهت کنم....
    از دور......

    به دل نگیر!
    میبینی که دور خودم دیوار چیده ام، و از هرکسی که بخواهد این مرز را رد کند بیشتر فاصله میگیرم!
    من میترسم!
    جایی در پس ذهنم، میترسم که پایم را از این دوست داشتن فراتر بگذارم...
    انگار رنج نرسیدن را به تلخی جدایی ترجیح داده ام!
    گاهی حس میکنم در تنهایی ام غرق خواهم شد، و یک روز صبح، اتاقم جسدم را پس خواهد زد...

    با این حال
    بگذار هرکسی کار خودش را بکند
    تو راهت را بگیر و برو...
    من میخواهم از دور
    دوستت داشته باشم...
    دلتنگى يعنى
    فكر كردن به پرواز
    به خنده‌هاى بى‌دليلت در راه خانه
    نگاه‌هاى «مال خودمى»ات در جمع

    دلتنگى يعنى
    كش رفتن آدامس جويده‌ات
    و غوطه‌ور شدن در طعم لب‌هايت

    دلتنگى يعنى
    چشم‌هاى تو امشب
    سرخ بود
    و چشم‌هاى من
    خيس..

    #عباس_معروفى
    بعضی وقت ها سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرفی بزنی....
    بعضی وقت ها سکوت میکنی چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری...
    گاه سکوت یه اعتراضه،گاهی هم انتظار...
    .
    .
    .
    اما بیشتر وقتا سکوت...!!
    واسه اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه.
    این میوه های رسیده
    فردا در کامیون ها حمل خواهند شد
    و این برگها
    نغمه نغمه از منقار پرندگان خواهند افتاد
    همه چیز رو به پیری می رود
    تابستان،
    فصل خوبی برای آرزو کردن نیست!

    #رسول_یونان
    به خانه می روی و روزنامه هایی را بر می داری که در طول هفته فرصت خواندن آنها را نداشتی. تلویزیون را روشن میکنی اما بدون صدا. با دستگاه کنترل از راه دور مدام از این کانال به آن کانال می پری و در همان حال سعی می کنی روزنامه را ورق بزنی و به موسیقی گوش کنی.
    روزنامه مطلب تازه ای ندارد. برنامه های تلویزیون تکراری هستند و موسیقی را بارها گوش داده ای.
    توجیهی به ذهنت می رسد: خوب! زندگی همین طوریه دیگه.
    خیر زندگی به این روال نیست. زندگی شور و اشتیاق است. سعی کن به یادآوری از کجا بود که شور و شوق را مدفون کردی.
    قبل از آنکه دیر شود همسر و فرزندانت را نیز با خود در این جستجو همراه کن، عشق هرگز کسی را از تعقیب رویاهایش باز نداشته است.



    #مکتوب
    #پائولو_کوئیلو
    قلب خاک خوبی دارد
    در برابر هر دانه که در آن بنشانی
    هزار دانه پس می‌دهد
    اگر ذره‌ای نفرت کاشتی
    خروارها نفرت درو خواهی‌کرد
    و اگر دانه‌ای محبت نشاندی
    خرمن‌ها بر خواهی داشت.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا