(رها)
پسندها
1,761

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دوستت دارم هایت را باور دارم...
    مانند امضای آخر نامه ات
    که میگفتی از خون است؛
    امّا
    طعم " انار " می داد...!!!
    باران چه تعبیر قشنگیست
    از چشمان نمناک من؛

    وقتی در کوچه باغ های خاطراتم
    پاییز گونه
    قدم میزنم
    بی تو بودن را...

    آذر هدایتی


    هوا خيس است
    و شهر بوی تمام خاطره های پاييز را گرفته است...
    سردت كه شد،
    دستانت را "ها" كن
    به رسم همان روزهای بچگی....
    بینِ صداها اِحاطه شده ام ...
    کمی نَمانده، که باور کنم !
    گوشِ من دارد بِدِهکار می شود ...
    بِه صداهایی که مُدام می گویند :
    دوستَت نداشت !
    حتی بغض جمعه هم
    دست و پا چلفتی است
    بلد نیست...
    مرا خفه کند !!!

    کوروش نامی
    سلام عزیزم
    خوبی؟ :gol:
    دفاع کردی؟ من شهریور دفاع کردم. دیگه تمام شد.:w21:
    خیلی وقته به باشگاه سرنزدم. اصلا فرصت نمیکنم بیام . سرم شلوغ بود .:w16:
    نبودن بعضی آدم ها
    مثل بریدن دست با کاغذه
    کسی نمیفهمه
    کسی نمیبینه
    روزمرگی هات رو بهم نمیریزه
    اما ...
    خودت میفهمی
    خودت میسوزی
    خودت درد میکشی
    خودت میمیری ...!
    هیچ انسانی
    بدون شب بخیر
    تا صبح بیدار نمانده...

    اما گاهی انسان‌ها
    به یاد یک شب بخیر
    سال‌ها بیداری می‌کشند ..!
    دوست داشتنت روزهای تعطيل هم سرش نمی شود!
    صبح جمعه هم زنگِ قلبم را می‌زند
    شايد ندانی ولی،
    ديروز با امروز من هيچ فرقی ندارد،
    وقتی تو
    در هيچ كدامشان نيستی...
    تو نمیدانی...
    که هرشب کسی با تمام وجود نبودنت را فریاد میزند...!
    نمیدانی...
    که غریبه ای جایت را میگیرد...
    اما پر نمی کند...!
    میفهمی...؟
    تو که هرگز نبودنت را تجربه نکرده ای...!
    نمی فهمی...!

    وحید وثوقی
    آنقدر ها هم دلگیر نیست
    رفتنت را میگویم ..!
    آدمی یک بار که بمیرد
    یکبـار که به چشم خود ببیند
    جانش وصلِ قدم هایِ یک نفر
    از آغوشش پر میکشد ؛
    بُغض رویِ بُغض تلمبـار میکند ..
    راهِ نفس هایش بسته میشود
    دلش نمیگیرد !
    دلگیری بـرایِ دلتنگی هایی است
    که میدانی دیداری هست،
    آغوشی
    و دوست داشتنی که در جریـانس ..
    نبودنت
    نفس گیر است ..!
    با تو می خواستم
    به جاهای دوری سفر کنم
    به شهرهایی که نرفته ام
    به دریاهایی که نپیموده ام
    به دشت هایی که ندیده ام
    ولی حالا
    در اتاقم نشسته ام و شعر می نویسم
    و آنقدر سنگین شده ام
    که هیچ قطاری نمی تواند
    اندوهم را جابجا کند...
    چه ناعادلانه ست
    بودنِ میانِ
    این شب ها
    و این آسمان
    و این آرامِ بی امان...

    چه ناعادلانه ست
    سقوط از
    سکوتِ شب
    تا
    تو
    که می دانم چقـدر
    بعید شده است
    آمدنت.. :gol:

    شمردن ستاره ها
    مثل لحظه شماری
    برای آمدن توست
    تمامی که ندارد
    فقط
    یکی را خواب می کند
    دیگری را دیوانه
    اگر یک روز آن چنان
    احساس خفقان کردی
    که به سرت زد چمدانت رو ببندی
    و بی‌خبر و بدون خداحافظی
    راهت را بگیری و بروی
    پشت سرت را هم نگاه نکنی‌!

    برو، با خیال راحت
    این کار رو بکن..
    مطمئن باش هیچ اتفاقی‌
    برای هیچ‌کس نخواهد افتاد!

    ما را هم یک روز
    بی‌خبر و بدون خداحافظی
    گذاشتند و رفتند..
    چه شد!؟
    مگر مُردیم!؟

    #نیکی‌_فیروزکوهی
    سرما خوردگی هم گاهی
    عجیب دل را به درد می‌آورد..
    مثلاً این که کسی را نداری
    قربان صدقه‌ی صدای گرفته‌ات برود
    خودش کلی درد دارد!

    یا این که کسی نباشد
    مدام در گوشت
    قصه‌های عاشقانه ببافد
    و بگوید که لطفاً زود خوب شو
    و یا اصرار به بوسیدنت کند
    و از فردای آن روز
    اصلاً به دارو و هزار قرص دیگر
    نیازی نباشد..

    از بین همه‌ی این‌ها فقط حسرت
    داشتنشان نصیبت شده باشد!
    سرما خوردگی برای آدم‌های تنها
    عجیب دردناک است..

    #محیا_کاربخش
    کیلومتــرها حرف دارم

    امــا...

    در سکوت

    رکــورد همــه را شکستــــه ام

    من به قلبـــم قــول دادم که

    تنهـــــــای

    تنهــــــــــــا

    خودم به پایش بســوزم !!
    سلام خوبی گلی؟
    فدات شم دلم برات تنگ شده
    میام صفحه ات همه پستاتو میخونم خیلی قشنگن
    به یادتم دوست گلم
    می ترسم از نبودنت...
    و از بودنت بیشتر‏!‏‏!‏‏!‏
    نداشتن تو ویرانم میکند...
    و داشتنت متوقفم‏!‏
    وقتی نیستی کسی را نمی خواهم.
    و وقتی هستی تو را می خواهم
    رنگهایم بی تو سیاه است و
    در کنارت خاکستری ام
    بی تو دلتنگم و با تو بی قرار...
    بی تو خسته ام و با تو در فرار...
    در خیال من بمان
    از کنار من برو
    من خو گرفته ام به نبودنت...
    خودم را
    جایی جا گذاشته ام
    شاید کنار تو
    در باغ های سیب
    شاید بالای تپه ها
    و یا شاید
    در جاده ای که
    جنگل را دور می زد و
    به دریا می رسید

    رو به روی آینه ایستاده ام
    اما..
    تو نیستی و ...
    از چهره ام دیگر خبری نیست...
    برگ های پاییزی
    سرشار از شعور ِ درخت اند
    و خاطرات ِ سه فصل را بر دوش می کشند
    آرام قدم بگذار ….
    بر چهره ی تکیده ی آن ها
    این برگها حُرمت دارند..
    درد ِ پاییز ،درد ِ ” دانستن ” است
    تو را می جویم
    میان تمام واژه هایی که بوی دلتنگی تو را می دهند
    میان سکوت این خیابانی که روزی خیابان عشق می خواندیش !
    میان این دل به خون نشسته ...
    اما اینجا هیچ نشانی از تو نیست!
    بعد از رفتنت حتی غبار راهت را با خود برده ای!
    من تو را با دستان خویش
    در سکوت و تاریکی شب
    به خواب عشق سپرده ام
    و این خواب زده ی مجنون را راهی کرده ام
    راهی همان خیابان عشق ...!
    بیخودی شلوغش می کنید
    کمی که از " پاییز " که بگذرد
    " درخت " دیگر
    چیزی برای از دست دادن ندارد!
    خودش را بغل می کند
    آرام می گیرد
    و به خوابی
    عمیق و طولانی
    فرو می رود...

    ف-نعمتی
    هر وقت دختری با اندکی شباهت به تو
    در مترو
    یا اتوبوس
    نگاهم می کند
    ایستگاه مورد نظرم تغییر می کند
    بی اختیار با او
    پیاده می شوم
    اما چون مسافر زیاد است
    بیشتر اوقات گمش می کنم
    بعد می روم از یک نفر می پرسم
    ببخشید اشتباه آمدم
    چطور همین مسیر را برگردم؟
    چه کنم؟
    دست خودم نیست
    هنوز برگشتن از تو را یاد نگرفتم

    رسول ادهمی
    تو همان اتفاقى هستى
    كه بايد بيفتد..
    چه روزى بهتر از شنبه!؟

    #علی_قاضی_نظام
    دلتنگی که شعور ندارد در بزند و منتظر بماند تا در برویش باز شود ...
    هر وقت بخواهد، هرجا هم که باشد، اراده كند می آید، در را لگد زنان باز میكند و مینشیند روی دلت ...

    آی آی، آن وقت است که تو میمانی که با این دل چه کنی:-(
    مديون آن هايى هستم
    كه عاشقشان نيستم
    اين آسودگى را
    آسان مى پذيرم
    كه آنان با ديگرى صميمى ترند

    چيزهايى را كه عشق در نمى يابد
    مى فهمم
    چيزهايى را كه عشق هيچ گاه نمى بخشد
    مى بخشم

    دم در
    چشم به راه شان نيستم
    با آن ها آرامم و آزادم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا