بخواب˓ بخواب اگر میتوانی˓ امشب
بگذار خلوتی خیابان را
برای چهار کارگر شهرستانی غریب
تا در نبود هراس گرسنگی
عرق کرده˓
به کو چه ای باریک سرازیر شوند
در جستجوی مردانگی خویش
نگاه نکن˓
بگذار در چهار راه های دود گرفته انسانی
کودکان بی تعصب
بر مرد مادر خود˓ گل بفروشند
شاداب از آنکه صبحدم˓
گلها باز آورده می شوند
برای آغازشکستی تکراری
محکم بخواب و بگذار نشنوی