بذار حالا معنی امضامو میذارم من عاشق این شعرم چه خودمو تحویل میگیرم
بیخودی مدتی است که در سرم
خاطرات درون ذهنم میرقصند
گناهان یکی یکی در برابرم صف کشیده
که تصور میکنی یکی یکی انتقام میگیرند
از قلبم به زنجیری کشیده شده ام .
که هر حلقه اش از بیخبری اتفاقات بد است
من اسیر احساساتم شده ام
و خطاها از احساسات دروغین نشات میگیره
و تو هم یکی از خطاهای منی
تو نمونه ایی از گناهان بزرگ منی
برای توهم لحطات عاشقیم از بین رفته
تو قاتل احساسات زیبا هستی
نمی خوامت نه عشقتو و نه خودتو
اسین زندگی را هم نمیخوام
و حرفم به او مثل رنگ پنبه سفید و بی ارزش باشه