قیصر تو نیستی که ببینی هنوز هم
دل های خسته را به صبوری سپرده ایم
قیصر هنوز هم همه ی زخم هایمان...
نشمرده ایم.. آخ...ولی زخم خورده ایم
قیصر بگو تو فرق خزان و بهار چیست
وقتی که کوچه را به زمستان سپرده ایم؟
قیصر گواه درد کماکان به دست ماست
با شرط داغ دل, که غریبانه برده ایم
"ما بی غمان مست دل از دست داده ایم"
ما روزهای حادثه را بر شمرده ایم
"بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند"
حافظ که گفت خون دلی را که خورده ایم!