دانشجوي كامپيوتر

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • امروز گل منو به خاک سپردن. ولی من قلب خودمو هم کنار اون خاک کردم.
    دیگه زندگی واسم محاله مگه میشه ادم بدون قلب زنده باشه و زندگی کنه؟
    فعلا که فقط بیکاریم و بیکاری میکشیم :d
    خدارو شکر زندگی میگذره
    شما چه خبرا ؟
    از دل نوشته هايم ساده نگذر. بخاطر داشته باش اين نوشته ها را يك دل نوشته!!!!!!!!!
    سلام مهندس :smile:
    عید شماهم مبارک باوشه البته شرمنده با کمی تاخیر:w27:
    این رو برای آجیم نوشتم برای شما آجی دیگه م هم میذارمش
    ان شاء الله به زودی نصیبت میشه خدا وقتی من حقیر رو لایق دونسته
    بنده های مشتاقش رو بی جواب نمیذاره
    ان شاء الله حج تمتع نصیبت بشه و هرسال حج بری و من رو دعا کنی

    راستی آجی حتما کتاب حج دکتر شریعتی رو تهیه کن و بخون و قبل از سفرت هم مطالعه ش کن
    که وقتی معانی اعمالی رو که انجام میدی کولاک میشه کولاک



    آجی یه چیزی بهت بگم نه مکه و به خصوص مدینه بدون صاحبمون صفایی نداره
    تا نری نمیفهمی چقدر شیعه غریبه چقدر.....
    ان شاء الله هرچه زودتر ظهور کنن و ما زنده باشیم و بریم و بهتر درک کنیم
    ان شاء الله هرچه زودتر به آرزوت میرسی و دیگه دلت همون جا میمونه و همیشه مشتاق به رفتنی
    کعبه رو که دیدم............
    راستش من از زمانی که احرام پوشیدم خودم رو در لباس مرگم میدیدم
    حدود ساعت سه بود که ما به پشت مسجدالحرام رسیدیم و خواستیم اعمالمون رو انجام بدیم
    یه رعب و وحشتی من رو فراگرفته بود....خیلی بد بود بی اختیار گریه میکردم
    میگفتم یعنی من...منِ رو سیاه میخوام برم چنین مکانی...باورم نمیشد میگفتم الان من یه جورایی مردم چه طور جلوی خدا حاضر بشم
    اگه خدا من رو نبخشه چیکار کنم؟؟؟؟؟
    خلاصه مامانم آرومم کرد و رفتیم سمت کعبه
    از مکانی رفتیم که بعد فهمیدم صفا مروه بوده به خاطره ساخت و ساز از اون مسیر باید تردد میکردیم
    خلاصه رفتیم تند تند
    سرم پایین بود یک دفعه مامانم گفت فاطمه کعبه
    سرم رو بالا آوردم
    ناخودآگاه پاهام سست شد
    به خدا دست خودم نبود
    نه تنها من بلکه اکثر همراهانمون
    خصوصا اونا که بار اولشون بود
    به سجده افتادیم و اشک امان نمیداد
    اصلا یادم نمیاد آرزوهایی که هنگام دیدن کعبه کردم

    اولین چیزی که خیلی توجهم رو جلب کرد مسجدالحرام با اونچه که تو ذهنم بود و از تصاویر و فیلم هایی که دیده بودم دنیا تفاوت داشت
    توی ذهنم یه صحن خیلی بزرگ بود که تا رسیدن به خود کعبه فاصله زیادی داشت
    اما اصلا اینجوری نبود یه مکان کوچک و جمع و جور و خیلی گرم و صمیمی بود
    کعبه اما همان شکوهی رو داشت که در ذهنم داشت
    خلاصه اعمال رو شروع کردیم
    و اون ترس رو جایش رو به لطف الهی داد
    خدا به قلبم ی آرامش خاصی داد

    راستش تا اونجا بودم نمیفهمیدم این آرامش و بی دردی رو متاسفانه
    اما وقتی دوباره برگشتم بسیار دلگیر شدم


    ان شاء الله قسمتت بشه به زودی بری

    ببخش طولانی شد دلم نیومد نگم
    ممنون عزیز
    انشاء الله که صاحب الزمان رو میاریم
    پیامت باعث شد من هم امضات رو بخونم
    نمیدونم مشرف شدی یا نه
    من چند ماه پیش مکه بودم نمیدونی چه آرامشی اونجا حاکمه اطراف کعبه چه از لحاظ روحی و جسمی
    چقدر خوب هست که دلایل علمیش رو از قبل بدونیم و با تمام وجود لمسش کنیم تا یقینمون زیاد بشه
    میدونم سخته ... خیلیم سخته ...
    ولی با بریدن از خدا که نامزدش برنمیگرده ...
    انشالله که صبرش بره بالا و بتونه با این داغ کنار بیاد ...
    میتونه ...
    همه اولش داغونن ...
    این همه آدم پدر و مادرشونو ، بچه شونو و مث ایشون عشقشونو از دست میدن ...
    اوناهم همینجوری میشن ولی یواش یواش به حال قبل برمیگردن ...
    شاید زمانبر باشه ولی بالاخره میشه ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا