خدایا دلم تنگ است .... سینه ام مالا مال غم است ..... صبری که دادی در مقابل مصیبتت ناچیز است ... خود که دریای صبری ولی تنهایی را برای خود برگزیدی چون می دانی غم هجران عزیزت درد اندکی نیست که دریای صبرت را چون کویر دل مادرم می خشکاند ... که اشکهایت سیلی گردد که دنیا را زیر موج شور دریای غمت هلاک میگردد ... خدایا به دل نگیر گفته های این بنده رنجور به ظاهر سرکش را که خود گویی با راز و نیازت صبرم خواهی داد ... این راز من است .. نیازم این است که حرف های ناگفته دلم را برایت گویم ... شکرت که مخاطبم تویی ... بی باکی ... بی نیازی .... ترسم از ان نیست که با حرف های دلم اتش به عالمی افتد ... خدایا شکرت که درد من را دانی ... با غمم میسازی .. میسوزم اما دلی دادی که ساختم .... خدایا ..........