ب
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آدم تا ونیزم رفته باشه اونوقت انقدر خسیس:|

    منم پیتزا موخواما ...تهنایی نرین بچه ها...حلالتون نمیکنم:D

    خوش به حال عاغا بحرام...خدا قسمت ما هم بکنه از این ونیزا:w05:
    سه نفری همین یه دونه بستنی:|
    ها بریم شقا:cry:پیتزا دوز میدارم
    هیچ خبر زهرایی! عاغا بحرام رفته بودن ونیز:w05: ما فقط رو نقشه میدونیم کجاست!
    عاغا سلام بر همگی:w12:

    چقده حرفیدین من نبودم این چن روزه:|

    اصن عاغا بحرام منتظر بود من نباشم لب به سخن بُگشاید...اگه من زیادیم خو تعارف نکنین بگین نیام دیگه:w05:

    خو حالا یکی به من بگه اینجا چه خبره اصن؟:|

    گفتن اینجا بستنی مِدن... راسته؟:D
    زهلایی هم بیاد سه نفری میریم اصن..
    نیروانا رو هم دعوت می کنیم می بریم با خودمون.
    تسلیم؟ همین؟ خشک و خالی عاغا بهرام؟
    نفیث من که گفتم هم یه بار...عاغا بحرام ماشاا.. هنرمندی هستن در امر "به روی خودشون نیاوردن":w05:
    فردا بیا بریم بیرون خودم برات می خرم...پیتزا هم میخرم دوس داشتی عخشم :gol:
    واقعا ایران خودش خیلی جاذبه گردشگری داره
    یزد و اصفهان و شیراز کردستان و لرستان و شمالو هر کدومش خودش یه دنیایی برای خودش:smile:
    ما دیشب نفری یه جفت جوراب خریدیم براتون حالا یه بستنی و یه چیزی نمیدین آیا ؟!:w05: باید حتما بگیم:|
    ولی میدونین من همون اصفهان شما رو به هیچ جا ترجیح نمیدم....هیچ اثر معماری تو دنیا قابل مقایسه با نقش جهان نیست....عاشقشم..
    چه جمله بلندی...آفرین عاغا بهراام :w42:
    خو همین حالا مهمونمون کنین :w12: ...اصن به جای جورابی که نفیث خرید خو لااقل..نمی دونم...خلاصه من بستنی میخوام :w05:
    خوش به حالتون :w40: ...ولی نمی گین ما هم بارون دلمون میخواد؟ :w09:
    سلام نفیص..موافق نیستم در مورد اون موضوع...چیه مگه؟ :d
    چه جاها رفتین شما عاغا بحرام ما تا همین اصفهان و شیراز خودمون میریم همیشه:| دیگه تهش کیش بخوایم بریم:|
    روزی که من بتونم این عاغا رو به اقا تبدیل کنم جشن میگیرم.همه رو بستنی مهمون میکنم
    پنهان کاری خیلی بده، من از این کار متنفرم چون اگه کار خوبی باشه که آدم پنهان نمیکنه همیشه اعتماد ادمو رو نسبت به اون شخص از بین میبره
    ولی دروغ رو نمیگم خوبه ولی سعی کنیم دوری کنیم چون اونم اعتماد رو از بین میبره
    سلام
    ببخشید پابرهنه میام تو بحثتون آ:huh:
    یاده کیهان بچه ها و پوپک بخیر، من با این دوتا کتاب زندگی کردم، یه بارم نقاشیم تو پوپوک چاپ شد، یعنی اون روز رو آسمونآ میتونستید منو پیدا کنید[IMG] به همه ی فامیل نشون میدادم نقاشیمو که چاپ شده بود، نگه داشتم الان برا ......[IMG]
    دوسال پیش ونیز بودین عاغا بهرام؟![IMG]
    مرسی نیروانای عزیز، دوست ادبیاتیِ من...شما خوبی؟
    اوکی...مرسی عاغا بهرام..
    کیهان بچه ها هم من یادم نمیاد خونده باشم، ولی خب خدا رحمتشون کنه :gol:
    مزاحم نمیشم...فعلاً.
    من میدونم چون روحیات شما هم مثل منه.و احساس شما رو هم نسبت به امیر حسین فردی درک میکنم
    دوستش داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟؟البته تا دوست داشتن رو چه جوری تعبیر کنیم!هرکسی که بخشی از دنیای کودکیمون رو می سازه میشه جزئی از وجودمون وحتی خانوادمون بنابراین آدم واسه ازدست دادنشون متاثر میشه .من باهمه این عزیزان خاطره دارم البته بانوشته هاشون بزرگ شدم خانم شکوه قاسم نیا شهلا بارفروش آقای مصطفی رحماندوست آقای امیرحسین فردی و..............
    شما شعرا عاغا بهرام؟ :huh: شعر می گین؟
    می دونین که دست به قهرمون خوبه ماها :redface: ...ونیز رو جدی بگین...اگه اونجا نبودین چرا کل پروفتون عکساشو زدین پس؟
    راستی سلام به همه :redface:
    ناراحت شدید نیروانا؟؟؟؟
    فکر نمیکردم اینقدر دوستش داشته باشید.وگرنه اینطوری خبر نمیدادم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا