الهه20
پسندها
1,607

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلاااممم عزییزممم

    خوبی قشنجمم؟؟
    مرسی قشنگ بود ولی گریه دار بود:cry:

    ولی اشکال نداره ما میخندیم....:biggrin:
    سلاااااااااااممم الهه عزییییزممم
    خوبی عشقممم؟؟

    مرسیییییییی برا عکسای قشنگت...
    قتل عمد با انتقال ویروس ایدز

    از اختلالات اینترنتی به کجا شکایت کنیم؟

    مهریه های عجیب و جالب دختران ایرانی

    سرقفلى از دیدگاه حضرت امام خمینی (ره)

    عجیب ترین قوانین دنیا.....
    سلام ستاره خانوم ببخشید الهه خانوم:)
    خب اگه دوس دارین میتونم بهتون یاد بدم تا اگه واسه من اتفاقی افتاد شما جامو پر کنین:)
    صبا اگر گذري افتدت به كشور دوست

    بيار نفخه‌اي از گيسوي معنبر دوست

    به جان او كه به شكرانه جان برافشانم

    اگر به سوي من آري پيامي از بر دوست

    و گر چنانچه در آن حضرتت نباشد بار

    براي ديده بياور غباري از در دوست

    من گدا و تمناي وصل او هيهات

    مگر به خواب ببينم خيال منظر دوست

    دل صنوبريم همچو بيد لرزان است

    ز حسرت قد و بالاي چون صنوبر دوست

    اگر چه دوست به چيزي نمي‌خرد ما را

    به عالمي نفروشيم مويي از سر دوست

    چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد

    چو هست حافظ مسكين غلام و چاكر دوست
    روزگاري است كه سوداي بتان دين من است

    غم اين كار نشاط دل غمگين من است

    ديدن روي تو را ديده جان بين بايد

    وين كجا مرتبه چشم جهان بين من است

    يار من باش كه زيب فلك و زينت دهر

    از مه روي تو و اشك چو پروين من است

    تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد

    خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است

    دولت فقر خدايا به من ارزاني دار

    كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است

    واعظ شحنه شناس اين عظمت گو مفروش

    زانكه منزلگه سلطان دل مسكين من است

    يارب اين كعبه مقصود تماشاگه كيست

    كه مغيلان طريقش گل و نسرين من است

    حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان

    كه لبش جرعه كش خسرو شيرين من است...
    لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است

    وز پي ديدن او دادن جان كار من است

    شرم از آن چشم سيه بادش و مژگان دراز

    كه هر دل بردن او ديد و در انكار من است

    ساروان رخت به دروازه مبر كان سر كو

    شاه راهي است كه منزلگه دلدار من است

    بنده طالع خويشم كه در اين قحط وفا

    عشق آن لولي سرمست خريدار من است

    طبله عطر گل و زلف عبير افشانش

    فيض يك شمه ز بوي خوش عطار من است

    باغبان همچو نسيمم ز در خويش مران

    كاب گلزار تو از اشك چو گلنار من است

    شربت قند و گلاب از لب يارم فرمود

    نرگس او كه طبيب دل بيمار من است

    آنكه در طرز غزل نكته به حافظ آموخت

    يار شيرين سخن نادره گفتار من است
    ديرست كه دلدار پيامى نفرستاد

    ننوشت سلامى و كلامى نفرستاد

    صد نامه فرستادم و آن شاه سواران

    پيكى ندوانيد و سلامى نفرستاد

    سوى من وحشى صفت عقل رميده

    آهو روشى كبك خرامى نفرستاد

    دانست كه خواهد شدنم مرغ دل از دست

    وز آن خط چون سلسله دامى نفرستاد

    فرياد كه آن ساقى شكر لب سرمست

    دانست كه مخمورم و جامى نفرستاد

    چندان كه زدم لاف كرامات و مقامات

    هيچم خبر از هيچ مقامى نفرستاد
    تنت بناز طبيبان نيازمند مباد

    وجود نازكت آزرده ء گزند مباد

    سلامت همه آفاق در سلامت تست

    به هيچ عارضه شخص تو دردمند مباد

    جمال صورت و معنى ز امن صحت تست

    كه ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

    درين چمن چو در آيد خزان بيغمائى

    رهش به سرو سهى قامت بلند مباد

    در آن بساط كه حسن تو جلوه آغازد

    مجال طعنه ء بدبين و بد پسند مباد

    هر آنكه روى چو ماهت بچشم بد بيند

    بجز بر آتش غم جان او سپند مباد

    شفا ز گفته ء شكر فشان حافظ جوى

    كه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
    دلــم بالکنــی می خــواهد رو ب شهــر ،

    و کمــی بـاد ِ خنکــ و تاریکــی ،

    یکــ فنجــان بـزرگ قهــوه ،

    یکــ جــرعه تــو ، یکـــ جرعــه مــَن ...

    و سکــوتی کـــ ِ در آن دو نگــاه گــِره خــورده باشد ؛

    بــی کلام ،

    میدانــی ؟

    دلــم یکــ مــَن می خـواهد بــرای تــو ،

    و یکـــ تــو تا ابــد بــرای مــَن ...

    و بــاز هــم سه نقطــه های ِ بــی پایان ِ مــن ...
    خاك ره آن يار سفر كرده بياريد / تا چشم جهان بين كنمش جاى اقامت

    فرياد كه از شش جهتم راه ببستند / آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت

    امروز كه در دست توام مرحمتى كن / فردا كه شوم خاك چه سود اشك ندامت

    حاشا كه من از جور و جفاى تو بنالم / بيداد لطيفان همه لطفست و كرامت

    اى آن كه به تقرير و بيان دم زنى از عشق / ما با تو نداريم سخن خير و سلامت

    درويش مكن ناله ز شمشير احبا / كاين طايفه از كشته ستانند غرامت

    در خرقه زن آتش كه خم ابروى ساقى / بر مى شكند گوشه ء محراب امامت

    كوته نكند بحث سر زلف تو حافظ / پيوسته شد اين سلسله تا روز قيامت
    عشقمممم....
    من برم لالا...

    شبت بخیییییییییر قشنجممم
    لبت از خنده لبریز نازنینم
    فدااااااااای خنده هات..
    لبات همیشه لبریز از خنده قشنجمم:smile:
    منم وقتی شروع کنم به خندیدن همه خندشون میگیره ..
    کلا مدل خندم خنده داره..
    من فلج به دنیا اومدم ولی به زندگی امید داشتم
    تا اینکه سرطان گرفتم و 6 ماه بعد فهمیدم ایدز دارم
    از وقتی تو ازمایش آخرم فهمیدم دیابت دارم به کلی دپرس شدم تا اینکه
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    کفش تن تاک خریدم دیگه از ایدز و سرطان خبری نیست
    تازه قراره توی مسابقات دوی استقامت هم شرکت کنم
    وقتی از تن تاک استفاده میکنم زندگیم از این رو به اون رو شده
    درس بچه هام بهتر شده
    اخلاق همسرم خیلی خوب شده
    سوراخ لایه اوزون کوچیکتر شده
    دیگه شامپو چشممو نمیسوزونه
    تازه پوستم شاداب تر شده
    انتن دهی گوشیم دو برابر شده
    سرعت اینترنتم فوق العاده شده


    بابام کولرو خاموش نمیکنه
    انگشت کوچیکه پام به میز مبل گیر نمی کنه....:biggrin:
    وااااااااااااای عشقمممم
    یه جک باحال خوندمممم
    خییییییییییییلیییییییییی باحال:biggrin:
    این که مدام در سینه ات میکوبد، قلب نیست؛ ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود. ماهی کوچکی که طعمِ تُنگ آزارش میدهد و بوی دریا هوایی اش کرده است. قلب ها همه نهنگانند در آغوش اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی میتپد؟!آدم ها ماهی را در تُنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه. اما ماهی وقتی در دریا شناور شد ماهی است و قلب وقتی در خدا غوطه خورد ، قلب است. هیچ کس نمیتواند نهنگی را در تُنگی نگه دارد؛ تو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟ و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله میشود و وقتی دریا مختصر میشود و وقتی قلب خلاصه میشود و آدم قانع. این ماهیِ کوچک، اما بزرگ خواهد شد و این تُنگ، تنگ خواهد شد و این آب ته خواهد کشید.
    اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
    و یک دریچه که از آن
    به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم:):gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا